گوجه و پیازی خریده بودم و تف به ریا با زمزمه آیه ای به سمت اهل و عیال برمی گشتم که به یک باره برای چندمین شب به صحنه ای برخورد کردم که هم از مختصر خرید و هم زمزمه ای که می کردم شرمنده شدم!؟
از اخبار درد و رنج امروزهای مردمان کم دل نازک شده بودم که خبرهای متفرقه آلام دیگرانی هم بر آنها افزود و آخر شبی به مشاهده تعدادی کارگر روزمزد که در این ساعات (حدود ۱۱ شب) در محل تجمع کارگران فصلی به امید کاری ایستاده اند به آن مزین شد!!! حالا این شب ها که هوا متعدل است ، هر چند بیرون ماندن دست و پنجه زدن با مرگ است اما چند روز و هفته پیش که سرما بر مغز استخوان می زد ، کارگر بیچاره به امید تخلیه باری ، کاری یا... به انتظار ایستاده و به دنبال هر ماشینی که توقف کوچکی برای کارگر دارد می دوید.
ان شاء الله خداوند به خیران و خیرخواهان توان و اجر مضاعف بخشد تا راهی برای این معضلی که زیبنده امت مسلمان و مسلمانی نیست بیابند.