هفت ويژگي انسان معنوي(پاره اي از گفت و گوي دين معنويت عقلانيت) اثر استاد مصطفي ملكيان و نقدی بر آن
اولين ويژگي انسان معنوي اين است که «چه بايد بکنم؟» اولين مساله زندگي اوست و هر مساله ديگري غير از «چه بايد بکنم؟» تنها زماني برايش اهميت مييابد که حل آن در پاسخ اين سوال تاثير داشته باشد. به ميزان تاثيري که حل هر مساله ديگري در حل اين مساله «مادر» دارد براي آن مسايل اهميت قايل است و به آنها ميپردازد. اگر مسايلي باشند که حل آنها در حل مساله «چه بايد بکنم؟» هيچ تاثيري ندارد، اصلاً به آنها نميپردازد. حتي اگر ميپردازد به اينکه آيا خدايي هست يا نه، آيا زندگي پس از مرگ هست يا نه و آيا جهان متناهي است يا نامتناهي، نظام جهان اخلاقي است يا نه و ....

نکته دوم اينکه
زندگي انسان معنوي اصيل است،
عاريتي نيست. زندگي اصيل يعني زندگياي فقط بر اساس فهم و تشخيص خود. بنابراين، در
اين زندگي تقليد، تبعيت از افکار عمومي، تحت تاثير هيجانات عمومي قرار گرفتن،
تعبدهاي بلادليل و ... وجود ندارد و انسان فقط بر اساس عقل و وجدان اخلاقي خود
زندگی میکند هرچه را بر اساس عقل و وجدان اخلاقی، درست تشخيص داد به آن عمل ميکند
وگرنه آن را پس ميزند.
ويژگيهاي سوم انسان
معنوي آن است که به کل جهان هستي رضا داده
است، از جمله به درد و رنجها و شرور اين جهان. در عين اينکه همه تلاش خود
را براي بردن امور به سمت و سوي نيکوتر انجام ميدهد، به کل نظام هم رضا داده است.
درست مثل اينکه شما کل خانهتان را دوست داريد، اما البته اگر آجري در آن ميان لق
شد يا شکست، سعي ميکنيد آن را بر جاي خود بگذاريد.
ويژگي چهارم اينکه
براي انسان معنوي بسيار مهم است که امور
تغييرپذير را از امور تغييرناپذير تفکيک کند،
تا تمام هم و غم خود را صرف امور تغييرپذير کرده و با امور تغييرناپذير کلنجار
نرود. آنگاه در ميان امور تغييرپذير هر کدام را به بهترين صورت تغيير ميدهد.
ويژگي پنجم انسان معنوي اين است که تفاوتها را کاملاً هضم کرده و پذيرفته که خود با تمام انسانهاي ديگر متفاوت است. اين مساله را هم به لحاظ اخلاقی و هم به لحاظ روانشناختي پذيرفته است.
ويژگي ششم اين
است که انسان معنوي با هيچکس مسابقه نميدهد. فقط
با خودش مسابقه ميدهد. اين مسابقه هم در سمت و سوي خاصي قرار دارد. متاسفانه من و
امثال من که انسان معنوي نيستيم اولاً در تمام زندگي مشغول مسابقه دادن با
ديگرانيم و اين مسابقه هم در «داشتن»هاست. انسان معنوي اما هميشه خود را فقط با
خودش در حال مسابقه ميبيند و آن هم نه در «داشتن»ها بلکه در «بودن»ها.
آنگاه نتيجه اين ميشود که مدام از خود ميپرسد: آيا من
بهتر از اين که هستم ميتوانم باشم؟ اگر
نميتوانم باشم معلوم است که از امور تغييرناپذير است. اگر ميتوام بايد با خود
مسابقه بدهم و همين طور به طور متوالي از خودم پيش بيفتم. چنين انساني طبعاً چون
با کسي رقابت ندارد واجد دو ويژگي احسان و
تواضع با دو معني پيش گفته، ميشود.
ويژگي هفتم انسان معنوي اين است که در مقام نظر حقيقتطلبي، در مقام عمل عدالتطلبي و در مقام احساس و عاطفه نيز عشقورزي پيشه کرده است. اين به نظر من شروط و حدود لازم است، اما ممکن است موارد ديگري هم باشد.
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
















در یک دو ماه گذشته به مرور کتاب دا را خواندم. کتابی با حدود 600 صفحه که بیشتر از طویل المدت نمودن زمان مطالعه ی آن را می توان در بندهایی که ذیلا به آن اشاره می رود ، یافت:
همه از دست غیـــــــر ناله کنند