بودا به دهی سفر كرد ...

زنی كه مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد.بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد.

كدخدای دهكده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید !

بودا به كدخدا گفت : یكی از دستانت را به من بده !!!

كدخدا تعجب كرد و یكی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.آنگاه بودا گفت : حالا كف بزن !!!

كدخدا بیشتر تعجب كرد و گفت: هیچ كس نمی‌تواند با یك دست كف بزند ؟!!

بودا لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این كه مردان دهكده نیز هرزه باشند.

شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی

                                                هر لحظه به دام دگری پا بستی

گفت شیخا ، هر آنچه گویی هستم

                                                اما تو هر آنچه می نمایی هستی

معصوم فرمود ، از نشانه های مومن آن است که خود را از دیگری بالاتر نداند. اما آنچه که امروز جامعه ی دینی دیروز و شکل گرفته بر محور ایمان ما را تهدید می کند و حال و احوال معصومانه ی پیر و برنای ما را به یغمای بی خیالی از دین و آموزه هایش می برد ، همین داستان فخر متدینان ماست. تقریبا بیش از نیم یا حتی حدود 70 درصد از مجموعه ی همکاران و دوستانی را که می شناسم ، کمیتی را در دین می لنگند ، یا بر حدودات قاصرند و یا از معروفات غافل ، اما پیشینه شان یا از نطفه ی مذهبی روییده و یا احوالشان در منبر و مسجد گذشته ، لیکن امروز چون آهویی سرگشته ، از شکارچی می گریزند.

معدود عالمان و عامرانی از پیروان آدم تا خاتم المرسلین را می توان یافت که ماموری مسلوب از پندارها و وسائس خویش و مسحور به تعلیم سترگان محضوض یافته در ظرف معنا باشند ، چه آنکه تصلیب مسیح ، گوساله سامری ، سقیفه ، عاشورا و دهها کج روی پیروان راستین یک مکتب در فواصلی کوتاه از درک زندگانی مردان آسمانی ، نشان از این واقعیت دارد که "غرور" از دینداری ، بزرگ ترین راه زایل کردن داشته های دینی خود و عاملی برای کشانیدن دیگران در این منجلاب است ، تا آنجا که بنا بر قول تفسیر عظیم المیزان ، آیه ی 120 سوره ی نساء در رد فخر فروشی اهل ایمان نازل آمده است که:

يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا   

دلا غافل ز سبحانی چه حاصل

اسیر نفس شیطانی چه حاصل

بود قدر تو برتر از ملائک

تو قدر خود نمی دانی چه حاصل