آثار وضعی

شاید اصطلاح مزبور که بعیدست قدمت چندانی داشته باشد از اصطلاح حرکت وضعی که مبین حرکت شیئ بر دور محور خود است ، اقتباس شده باشد. فی المثال دانشمندان برای زمین دو نوع حرکت را متصورند ؛ حرکت انتقالی که زمین دور خورشید چرخیده و اصطلاحا بعد از گذشت 365  یا 366 روز یک سال را تشکیل می دهد و حرکت وضعی که 24 ساعت شبانه روز را گویند.
اثر وضعی نیز که میان متکلمین مشهور گردیده است بیانگر اثری است از فعلی که شخص در گذشته انجام داده است (حتی توسط نسل گذشته اش) و آثارش بر او متظاهر شده است.
اگرچه در مصادیق آثار وضعی میان شیعه و سنی اختلاف بسیارست ولی در واضحات که فریقین از قرآن استنباط کرده اند ؛ تقریبا اتحاد نظر ثابت است .
مثلا از آیه زیر ؛ جز مفهوم ظاهری و تحت الفظی اش را نمی توان استنباط نمود و ثابت کرد که شارع مقدس می خواهد یک بیان ساده از خواسته اش را برای بندگان مشروط نماید:
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْقُرى آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ اَلسَّماءِ وَ اَلْأَرْض ؛ اگر آدمیان پارسایى پیشه مى ساختند، هماره نعمت ها و برکات را از آسمان و زمین برایشان فرو مى ریختیم (اعراف، آیه ۹۶)

هر چند که برخی گفته اند(دکتر مرتضی بهشتی، حقوقدان و پژوهشگر ذیل یادداشت منتشر شده در 10-2-97) که مرحوم صاحب المیزان در ذیل این آیه به مجله پایتخت در حدود سال 1347 فرموده باشند:"از حضرت ایشان، پرسیدند: چطور ما مسلمانان نماز می‌خوانیم ولی بارانش در غرب و سرزمین‌های اروپایی می‌بارد؟ ایشان فرمودند: با توجه به آیه «ولوان اهل القری» آن‌چه موجب نزول باران و رحمت می‌شود، رعایت حقوق شهروندان است نه رعایت حقوق الهی که این حقوق نیز در غرب و اروپا بهتر و بیشتر از سرزمین‌های اسلامی رعایت می‌شود." که البته با مراجعه به تفسیر المیزان ، عکس این مطلب برداشت می گردد؛ لیکن به هر حال اصل مطلب (یعنی اثر وضعی) را در این مقال نیز می توان یافت.
یا در آیه زیر ، منظور آیه بسیار مشخص است و بعیدست که مفسر و دین پژوهی بخواهد در خصوص منظور آن ؛ ایرادی بگیرد:
ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ «41»

به خاطر كارهايى كه مردم انجام داده‌اند، فساد در خشكى و دريا آشكار شده است، تا (خداوند) كيفر بعضى اعمالشان را به آنان بچشاند، شايد (به سوى حقّ) بازگردند.

لذا در اثبات نظر شارع مقدس در انعکاس اعمال و رفتار ما به تعریفی که مشهور علما با اصطلاح "آثار وضعی" گردیده است تشکیکی نیست همانگونه که مفتی و مولای بزرگ قرن ها پیش که در ظاهر او را اهل تسنن نیز می شناسد می فرماید:
این جهان کوه است و فعل ما ندا      سوی ما آید نداها را صدا

ادامه نوشته

نقدی بر نقد مطلب مرحوم بابایی درباره کتاب النقض

تشیع‌، به دو روایت - روايتي كه در قرن ششم معروف بوده است و روايت پس از آن

از مهم‌ترِین و ارزشمندترين  کتب کلامی شیعه، «بعضُ مثالب النّواصب فی نقض بعض فضائح الرّوافض» است که به کتاب «نقض» یا «النقض» شهره است.

این کتاب مهم را عبدالجلیل قزوینی رازی در نیمۀ دوم قرن ششم، در پاسخ به نقدهای کتاب «بعض فضائح الرّوافض» بر شیعه، به زبان فارسی نوشته است.

عبدالجلیل قزوینی، عالمی معتبر در میان دانشمندان شیعی قرن ششم بود و در ری، مرجعیت دینی داشت.

چاپ جدید «نقض» را من ویرایش کردم و در سال 1391 چاپ شد.
به عقیدۀ من، مهم‌ترین نکنۀ علمی دربارۀ این کتاب، اعتدال آن است.

مؤلف در سرتاسر کتاب، در ضمن دفاع محکم از مرزهای تشیع، از مقام و حرمت اصحاب و خلفای راشدین و پاکی همۀ همسران پیامبر نیز سخن می‌گوید و شاید بیش از ده بار می‌نویسد:

«عقیدۀ ما دربارۀ ابوبکر و عمر، بیش از این نیست که علی(ع) از آن دو بهتر بود.»

چند بار هم به کتاب دیگرش به نام «تنزیه عایشه» استناد می‌کند.
تصور اینکه یکی از بزرگ‌ترین علمای امامی، کتابی در اثبات پاکی عایشه و رفع تهمت از او نوشته باشد، اکنون برای ما قدری دشوار است.

کتاب نقض، سرشار است از مخالفت با لعن اصحاب و خلفا.

گاهی نیز چنان از دینداری خلفای نخست دفاع می‌کند که گویی اعتقاد به سلامت و صداقت آنان، جزئی از مذهب شیعه است.

برای نمونه، در بند 92 کتاب، خدمات ابوبکر را به اسلام و پیامبر(ص)، یک‌یک نام می‌برد و می‌نویسد: ابوبکر، پیامبر را خدمت کرد و در انفاق دستی گشاده داشت و مال‌دوست نبود و پس از مرگ، جز گلیمی از او باقی نماند.

تشیع به روایت عبدالجلیل، مذهبی است که ما اکنون از آن بیگانه‌ایم.

مثلا او دامن شیعه را از عقیده به غیب‌دانی پیامبر(ص) و ائمه(ع) مبرا می‌داند و حتی انتساب چنین باورهایی را به شیعه، تهمت می‌خواند و می‌نویسد:

«از نصّ قرآن و اجماعِ مسلمانان معلوم است که غیب را جز خدای ‏تعالی نمی‌داند... مصطفی(ص) با آن جلالت و رفعت و درجۀ نبوّت، اگر در مسجدِ مدینه بود، نمی‌دانست که مردم در بازار چه می‏کنند و نیز احوالِ دیگر را.
پس تا جبرئیل نمی‌آمد، حقایق بر او معلوم نمی‌شد.

پس أئمه(ع) که درجۀ انبیا را ندارند، و در خاک خراسان ‏و بغداد و حجاز و کربلا خفته‌اند و از قید حیات رفته، چگونه می‌دانند که احوالِ جهانیان چیست؟

این معنی هم از عقل دور است و هم از شرع بیگانه.»(همان، ص310، با تلخیص و ویرایش.
شبیه همین عبارات را سید مرتضی علم الهدی در جلد سوم «رسائل» گفته است)

در بند چهار کتاب نیز شیعه را از طلب رحمت برای ابو لؤلؤ(قاتل عمر) بری می‌داند و می‌گوید:

«و اما طلب رحمت برای ابو لؤلؤ و شتم صحابه، دعوی بی‏حجّت است و حوالتی بی‏برهان و نقلی نادُرُست.»(همان، ص20).

از این گونه انکارها و برائت‌ها در کتاب نقض، فراوان است و شاید شمار آن به دو صد برسد؛ در حالی که بسیاری از آنچه او انکار می‌کند و می‌‌گوید نسبت دادن آنها به شیعه دروغ و بهتان است، اکنون جزء آداب رایج و باورهای راسخ در میان ما است.

نکتۀ مهم‌تر این است که از چند جای کتاب، برمی‌آید که عبدالجلیل قزوینی، در میان علمای قرن ششم، تندرو و شتاب‌کار محسوب می‌شده است.

پس لابد معاصرانش از او هم معتدل‌تر و آهسته‌رو بوده‌اند.

در مقدمۀ کتاب می‌‌نویسد:‌ کتاب «فضائح الروافض» را از من پنهان می‌کردند که مبادا من در پاسخ و رّدِ کتاب، شتاب کنم.(نقض، چاپ دارالحدیث، ص5)

وقتی کتاب نقض را که عالمی شیعی و غیور در قرن ششم نوشته است، با باورهای رایج در میان شیعیان در قرن‌های اخير می‌سنجیم، به این نتیجه می‌رسیم که تشیع امروز، همان تشیع دیروز نیست.

تشیع امروز، به‌شدت تبرّایی‌تر است و حجم اختلافاتش با اهل سنت، بیشتر شده است.

به قول علامه مامقانی: «بسیاری از آنچه امروز از ضروریات مذهب شمرده می‌شود، قبلا غلو محسوب می‌شد.»(تنقیح المقال، ج1، ص211ـ212)

دكتر رضا بابایی

ادامه نوشته