جایی خواندم :

با گفتن یک " دوست من جایت خالیست " ،

نه جای من پر می شود و نه از عمق شادی هایت کمتر...

فقط دلخوش می شوم که هنوز بود و نبودم برایت مهم است

 

اما با خودم می گفتم که:

 

جمله "دوست من جایت خالیست"

گفته ی گمشده ایست ، خالی از عطر بهار

گفته ای آمده از لفظ و کلام

و چه بسیار بهتر از برگ درخت  ، دوستانی

که ندارند زبانی پرچرب تا بگویند به لفظی چنان حرف گران

دوستانی که ادب را به حیا زنده کنند

دوستانی که به قلب ، مهر را آغشته کنند

دوستانی که به جان ، دوستی را احیا بکنند

دوستانی که نه به الفاظ و کلام، بل به مهر چشم و نه آن هم ابصار ،که به چشم دلهاشان ، دوستی را معنا بکنند

دوستی را به دوستی باید آموخت که به جان ، در همه جا ، جان خویش را فدای جانان بکنند

پس فقط دلخوشی ات را مگذار به هر لفظ جان سوزی که:

دوستان لفظ را در دل به سوی دوست ، گفتار کنند .

 

و یا مولانا افتادم که:

چند از این الفاظ و اضمار و مجاز           سوز خواهم سوز ، با آن سوز ساز