اما مناقشه برانگیز ترین بخش کتاب ، مقایسه ی بین عشق و دوست داشتن است و شاه بیت آن ذکر این جمله است که"دوست داشتن از عشق برتر است " این نظر او را که همه ی عشاق عالم مطرود دانسته اند را شاید شریعتی بیش از ما بدان واقف است و برای آنکه می خواهد به ما تذکیری از منطق ضد تبلیغ بدهد ، این دو مقایسه را در هیجانی ترین کتاب خود به نسل بشر پیشکش نموده است .
بخش نوروز که سال ها پیش با آن در کتاب های درسی آشنا شدم به نظرم جالب ترین مقاله است که به زبان عام از نوروز و علت احترام ما ایرانیان به آن حکایت می کند.
اگر به راستی بگویم که بیش از نیم کتاب را به سبب همان عصبیت هایی که شریعتی در تشریح واقعیات جامعه ی خود در منطق کلام خود گنجانده است به درستی متوجه نشدم و علت آن همه مقدمه را که شاید در خود دارای گوشه و کنایه هایی بر آن وقایع بود نفهمیدم ، اما سال هاست که مسحور مقدمه ی زیبای این کتابم . مقدمه ای که در خود به زیبایی تصویری از کویر و زیبایی های آن می دهد ، مقدمه ای که سید محمد خاتمی در نامه ای برای فردا به زیبایی از آن بهره برده بود و دست آخر خود را برآمده از کویر می دانست.
به هر حال ، هبوط در کویر را با همه ی زیبایی هایش و نا فهمی هایش برای خود را به پایان رسانیدم به دلی از این زمزمه که:
کویرم دستم از هر چیز خالیست                                                            خدایا دیده ای بینا به من ده