به بهانه ی یک یادداشت از بی بی سی
بررسی این مدعا که درگذشت حضرت فاطمه(س) در گذشته ای نه چندان دور تعطیل نبوده است و هیچگاه به مانند چند سال گذشته ، شهادت ایشان به صورت دو دهه و سپس اتصال این دو دهه مرسوم نبوده است ، چندان نیازی به تحقیق و تفرس و حقیقت یابی ندارد، چرا که به واقع و حتی در خاطر راقم سطور که کمتر از سه دهه از عمر را می گذراند ، چنین امری بدیع بوده و در گذشته ی نه چندان دور رخ داده است.
نمایش همزمان دو سریال طنز از شبکه های سوم و پنجم(تهران) در ایام مابین دو دهه که حتی به یک یا دو شب قبل از شب شهادت حضرت زهرا (س) مرتبط بود نشان از عدم دولتی و دستوری بودن این مراسم را نمایان می سازد. چه حال آنکه برخی از سایت های اصولگرا با حمله به سازمان صدا و سیما و به خصوص رئیس این سازمان ، مواضع سازمان را در موارد مشابه مورد هجمه قراردادند. کمترین ابعاد تبلیغی در ادارات و اماکن مرتبط با دولت همچون شهرداری ها ، ارگان های دولتی و سازمان های وابسته به حکومت در این خصوص نیز مزید بر مدعاست.
همچنین بدون برگزاری مراسیم متعدد ذکر مناقب و محافل مذهبی توسط اقشار مردم که بعضا نیز از طبقات متوسط و یا حتی محروم جامعه از منظر اقتصادی می باشند ، نمی توان وسعت مراسم را به حد و حدودی که بتوان فضای جامعه را سیاهپوش کرد مشاهده نمود.شخصا و به جهت حضور در مراسم اربعین حضرت حسین(ع) تناسب فرهنگی موجود و وجود پایگاه های متعدد نذر و اطعام زائرین حسینی را بدون اقشاری که شاید یکسال اندوخته ی خویش را به جهت اعتقادات مذهبی صرفه ی این مراسم می دارند ، ناممکن می دانم.
شخصا به دلیل عدم آشنایی با علم روانشناسی توانایی پاسخ به این ادعا که ممکن است نوسانات روحی و عاطفی چه موجباتی را فراهم آورد را نداشته و در صورت پاسخ مثبت به این مدعا نیز متخصص در علم اجتهاد برای تعطیلی این امر به دلیل احتمال تاثیر در روحیات انسانی نیستم ،ولی دو مدعایی که نیاز جامعه در گسترش این فرهنگ بر ذهنم خطور می نماید را به سیاهه می آورم.
اولین مدعای شیعیان برای توسعه ی عزداری های خود در این مناسبت ، خروج کمیتشان برای عدم سکوت چند صد ساله در خصوص اصالت واقعه و رسوایی سردمداران آن است. شیعه معتقد به ظلم خلیفه ی اول و دوم در حق مسلمانان برای عملی شدن بیعتشان در جریان غدیر که به فاصله ی بسیاری کمی از ارتحال پیامبر اتفاق و با جمعیت موسعی از اقشار مختلف مردم و طی حادثه ای بزرگ نمایانده شده بود ، هستند. حادثه ای که اگر تفصیل آن برای خوانندگان روشن است ولی نمی توان از یادآوری خطبه ی زهرا(س) در آن روز خطاب به شیخین که آنان را مستوجب اذیت و آزار خود که به تعبیر پیامبر همچون آزار خود ایشان است ، گذشت کرد و یادآور نشد که حداقل خشم و غضب ایشان در تاریخ قابل کتمان نبوده و هنوز این سوال مهم در اذهان مسلمانان پاسخ داده نشده است که چرا مدفن ایشان علیرغم زیارتگاه های متعدد دیگر اعضای خانواده و فرزندان ایشان با دارا بودن آن شخصیت جزیل همچنان مخفی است.
اما دومین علت گسترش این مراسیم را باید در فضای کنونی جامعه ی ما و به خصوص فرهنگ مردمان ایران زمین یافت. جفای اعراب از صدر اسلام و حمله و سپس اشغال و حکمرانی ناعادلانه بر مردمان ایران ، جنگ های متداوم ایران و عراق ، برخوردهای ناصحیح عربستان پیش از انقلاب ، حادثه حج 66 و برخوردهای کنونی با زوار ایرانی در آن کشور ، نفرت مردم ایران از دیکتاتورهای عرب منطقه به خصوص قذافی و مبارک و همچنین برداشت مردم ایران از جیره خواری و سوء استفاده ی سران عرب همسو با حاکمان ایران همچون سوریه و لبنان و فلسطین که در عین فسادهای اخلاقی و اداری از منافع ملت ایران بهره می برند ، مزید علتی برای پناه آوردن مردم به دامان پیشوایان دینی خود است که مردمان ایران زمین آن را پس از به قدرت رسیدن علی(ع) خلیفه ی چهارم تجربه کردند و از زیر یوغ اعراب به مناصب و مقامی والاتر از دوره ی موالی گری خویش برآمدند. سعدی علیه رحمه که خود اهل تسنن است با دلی پرامید می سراید:
فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست مائیم و دست و دامن معصوم مرتضی
یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه یارب به خون پاک شهیدان کربلا
اما فرهنگ مردمان ایران زمین به علت رنجش های فراوانی که در طول تاریخ بر آنان برآمده است همواره بر مقابله با ستم های پیش آمده است. طبعا فرهنگ والای شخصی حکم می کند که مقابله با موضوع رنجش آوری همچون ظلم ، تعدی و تبعیض به صورت غیر مستقیم و با گفتار ، کردار و رفتارهای منطقی همراه گردد. به عنوان مثال ، جمله ی "همسایه عزیز ، لطفا اشغال خود را در این مکان قرار ندهید" یا "همسایه ی عزیز ، لطفا ماشین خود را در اینجا پارک نکنید" بسیار بهتر از جملاتی همچون "لعنت بر پدر و مادر کسی که اینجا آشغال بریزد" یا "پارک = پنجر" است و به طبع شکایت به مراجع قانونی همچون شهرداری یا پلیس بهتر از مشاجره و یا درگیری لفظی است. چه آنکه در گذشته ی نه چندان دور ، قوی ترین مرد ایران در یک مشاجره ی عادی بر سر ترافیک معمول در پایتخت درگذشت و چنین حوادث دلخراشی که سوغات فرهنگ کم تحمل غرب است ، در ایران کمتر مشاهده شده و مردمان ایران در تاریخ از تربیت قوم مغول و عرب تا صلح امیرکبیر در خلال جنگ ارزنه الروم و ثبت سال گفتگوی تمدن ها و اتحاد برای صلح را همیشه از سوی خردمندان خود به دنیا عرضه و سعی در کاهش تنش های بیجا نموده است.
اکنون و در هنگامه ی دل سپردن به نوای استاد آواز ایران ، محمد رضا شجریان در مجموعه ی "دستان" و با مطلع زیر ، مشغول نگارش این یادداشت هستم که:
دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت اَبر چَشمَم بر رُخ از سودای دل سیلاب داشت
به یاد مصاحبه ی استاد افتام که ضمن قبول وجود درون مایه ی غم در تصانیف و آواهای ایرانی که پررنگ و متمایز از انواع جهانی خود می باشد ، علت را در وجود دردهای تاریخی ملت دانسته بود و اگر نگوییم پراقبال ترین بلکه از کم نظیرترین تصانیف ایشان ، تصنیف مرغ سحر استاد با ویژگی های غم آلوده خویش است که: "آه از این بی همرازی خدایا!"
قرابت این روزهای ایران که حصر فرزندی از سلاله ی همان بانوی بزرگوار را پس از انتخاباتی شبهه آلود و تضییع حق ملت به همراه ده ها کشته و زخمی را به همراه داشته است ، یادآور عاشورای 56 و 57 ایران در بحبوحه ی مبارزه با رژیم طاغوتی است . روزگاری را که مردم باید بیعت خود را از شاه و حکومت به جهت ظلم های ناروای خود برداشته و به واسطه ی همزادپنداری روزگار خود با واقعه ی عاشورا ، در این منوال پیشقدم بوده و اکنون نیز با نمایشی از دردهای تاریخی ملی و مذهبی خویش ،سعی در فهم این معنا به ستمگران عالم دارند.
بنابراین بی هیچ پیرایه ، تحلیل هایی با این مضمون خطا و علت اصلی و ریشه ای در چنین رفتارهای خود جوشی در هر ملتی و به خصوص ملت ایران که امتحان خویش را در استقلال طلبی به نمایش گذاشته است ، می باشد
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 17:41 توسط عمادالدین ( عماد ) عظیمی
|
همه از دست غیـــــــر ناله کنند