وا اسفا

مرکز مدیریت حوزه های علمیه

با سلام

باب علم و عالم به خصوص تدقیق و تحقیق در فهم دین را نمی توان محدود به صغر و کبر سنی ، سلامتی در اعضا و جوارح ، قلت و کثرت در تعلیم و غیره نمود. علی رغم درک وضع برخی محدودیات برای پذیرش طلاب تحت زعامت آن مرکز محترم ، چه در بعد اصول و چه در بعد فروع آن اشکالاتی اساسی احساس می گردد که وضع آن از سوی عالمان دینی بعید و خارج از منطق است.

اشکال اساسی در خصوص شرایط عمومی بند "اعتقاد و التزام به ولايت فقيه و نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران" که از یک حوزه ی مستقل و عالم پرور بعید به نظر می رسد به عنوان یک شرط جهت ورود طلاب جوان به حوزه تاسف بار است ، چرا که مساله ولایت فقیه یک مساله از فروعیات دین و نظام جمهوری اسلامی تنها یک شکل حکومتی است که صفت تقدس برای آن همچون استعمال این صفت برای دیگر نظام های حکومتی در دنیاست.

اما در خصوص شرایط اختصاصی نیز ، متاسفانه ذکر تمام وقت بودن مستوجب محروم کردن عده کثیری از علاقه مندانی است که در صددند تا در کنار کسب روزی و امرار معاش و تمسک به شیوه اهل بیت(علیهم السلام) که دین را پایه ی کسب روزی خود نمی پنداشتند ؛ به فراگیری دانش دین نیز مجهز شوند و همچنین است ذکر این شرط که مستوجب کاهش بار علمی حوزه به شیوه تنها تئوریک و بدون دخالت و پیوند علم و عمل و در نتیجه کاهش باروری حوزه خواهد بود.

شایسته است آن مرکز محترم با تغییر در نگرش های موجود نسبت به توجه در امور متذکر فوق جامه عمل بپوشاند.

إن ارید إلا الإصلاح ما استطعت وما توفیقی إلا بالله علیه توکلت و إلیه أنیب

نماز جمعه

حضرت آیت الله سیستانی

سلام علیکم

از واجبات تخییری که بنابر اهمیت آن سوره ای هم نازل آمده است ، برگزاری نماز جمعه است. متاسفانه در سالهای اخیر این نماز به شدت به سوی گرایشات سیاسی سوق پیدا کرده است و علنا خوف آن می رود که فارغ از عدم بهره جویی از ثواب و وجوبش به علت اقتدای به غیر از امام واجد شرایط ، مستوجب تایید ظلم و یاری رسانی به حاکم جائر گردد.

اما از سوی دیگر تعدد آیات و روایات در خصوص این نماز مستوجب تشکیک در تصمیم عدم شرکت بر این فریضه است؛ خواهشمندست حکم شرکت در نماز جمعه به امام غیر واجد شرایط به قصد قربت و  برجای آوردن قضای آن ( یعنی اعاده نماز ظهر) را به منظور عدم قرارگرفتن نام خویش در متروک ساختن احکام الهی را بیان فرمایید

 

عشق

بعضی فیلم ها و سریال های فولکلوری را که صدا و سیمای ما نشان می دهد ، در خود خیلی حرف و کلام دارد که نمی توان از آن به راحتی گذشت . اسم  و سال پخش و بازیگر و دیگر مشخصاتش را به یاد ندارم اما خوب به یاد دارم که حرف و جان کلامش چه بود. سخنی که فقط از سعدی بر می آمد و حافظ ، یعنی کلام عشق ، البته در بعد مخالفش؟!

پسرکی بود روستایی زاده که به واسطه اختراعی که به ثبت رسانیده بود به تهران آمده بود و در آنجا چشمش به روی دختری از خانواده غنی افتاده بود  ، دل از دست داده به سوی وصال او و به صرافت افتاده بود:

جهان ناگه شبیخون سازیی کرد/پس آن پرده لعبت بازیی کرد

به شیرین خنده‌های شکرین ساز/در آمد شکر شیرین به آواز

 پدرک دختر به نصیحتش که اگر عاشق چاره سازی برای اویی ، از او بگذر تا شیرین تو به خسرو متنعم خویش رسد و او نیز فرهاد وار از جدایی ناپذیریش از محبوب خود می گفت که:

بگفتا گر کسیش آرد فرا چنگ                            بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ

بگفتا دوستیش از طبع بگذار                                 بگفت از دوستان ناید چنین کار

بگفتا جان مده بس دل که با اوست                 بگفتا دشمنند این هر دو بی دوست

بگفت او آن من شد زو مکن یاد                            بگفت این کی کند بیچاره فرهاد

 

این مفهوم از عشق ، مفهومی بدیهی ، سازگار با عقل و معمول در عرف است که کمتر کسی را می توان از آن برحذر باشد ، مفهومی که در آن عشق در حد و اعلای خود و کوشش برای اتصال و جوشش به معشوق سر به فوران برده و محبوب را تنها محصور در خویش می داند.

همه داستان های عاشقانه دنیا نیز چنین معمول داشته اند که عاشق جیب و گریبان برای وصال معشوق می درد و هر راه سختی برای او ناممکن نیست.

که عشق آسان نمود اول/ ولی افتاد مشکل ها

هر چند مفهوم عشق در ادبیات عرفانی ما بیشتر مجازی از عشق به خالقی است که انسان را از روی محبت و مهر و صفت بخشندگی آفریده و حدیث لو علم المدبرون را در وصف او گفته است ، کاربردی تر و قابل فهم تر است ، اما تقریبا احوال همه ایشان در عشق های زمینی نیز به حد و استغنای عشق و کام آن ، بی نصیب نبوده و معشوق گان خوب روی در ذهن و دیدگانشان حاضر بوده است ؛ اما مفهوم دوست داشتن اگرچه در مخاطب تغییر و تحولی دارد و او با جذبه ای به سوی هدفی که معشوق غایت القصوی آن است می کشاند اما عامل رفتارهایی متفاوت و بعضا متعارض در میان همه عشاق گردیده است .

ادبای ما در اشعارشان کمتر از هجر و فراق از یار و معشوقه سخن گفته اند و بیشتر طعم وصال را سرلوحه شعر و داستان خویش قرار داده اند ، اما این بی کامی از معشوق به ویژه در آثار موسیقی جدید در انواع رپ ها که زمزمه ی گوش و جان و بلکه فکرت جوانان این روزگار گردیده است به صورت بسیار اعتراضی از خیانت ، کم محالی  ، دروغ پردازی و آرزوی فراموشی از یار بی نظر در احوال عشق خود را می توان مشاهده کرد. به نظر می رسد این عشق ها از همان نتایج مثنوی فاخر پادشاه و کنیزک در دفتر اول مولانا باشد که نهایتش به بیت زیر می رسند که:

عشق هایی کز پی رنگی بود

عشق نبود عاقبت ننگی بود

اما دو شاعر توانا و شهیر و محبوب ایرانیان و چه بل آنکه همه ی فارسی دوستان و پارسی گویان ، یعنی شیخ اجل و خواجه راز ، هماره از عشقی سخن گفته اند که در آن تا سراپای جان و تا به ابد و علی رغم بی میلی معشوق ندایشان به زعم زیر است که:

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم

که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

به نظر می رسد سرچشمه این عشق ، آبشخوریست ریشه در حیات جاودانی انسان ، آنجایی که او خود را در قله ی زیبایی و در معنایی ازلی و ابدی می انگارد و حتی آتش خشم معشوق را به چشمه باصفای شراب لایزال ترجیح می دهد که:

عاشقان را گر در آتش می پسندد روی دوست

تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم

امیر مومنان که نوشاننده ی شراب کوثر است در دعای عرفانی خود که به کمیل بن زیاد آموخته است ، به این قضایا اشاره می دارد که :

فهبنی یا الهی وسیدی و مولای وربّی ، صبرتُ علی عذابک ، فکیف اصبر علی  فراقک

که شاید سعدی علیه رحمه در این معنا سروده باشد که:

حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم

جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم

و اما پایان سخن آنکه عشق مفهوم و معنایی جز دوست داشتن نیست و این مفهوم چه در بعد ارضی و چه سماوی آن مقدس و محترم است و باید دانست که هماره به صراط خودش مستقیم نیست که باید هماره منتظر بلایای آن بود و بی جا نیست که حضرت حافظ فرمود :

تا شدم حلقه به گوش میخانه عشق

هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

 

 

 

 

 

آقای هاشمی وقت کناره جستن از مسئولیت های سیاسی فرا رسیده است


به نام او که توانایی آفرید

حضور محترم آقای علی اکبر هاشمی رفسنجانی

با سلام

بر کسی پوشیده نیست که شخصیت جنابعالی در طی سالیان دراز مبارزه علیه رژیم طاغوت از موثران و مبرزان بوده است و جهت به ثمر نشستن آن متحمل رنج ها و مشقت هایی قبل و بعد از پیروزی نهضت گردیده اید. تاریخ نشان داده است که هدف غایی برای بازنشستن از فعالیت ها در رسیدن به اهداف بلند نهضت ها و انقلاب ها ناشدنی است و هنوز نیز بعد از 1400 سال از نهضت تاریخی پیامبر اسلام (ص) راه این نهضت ادامه دارد .

همانگونه که عده ای در زمان هشت سال گذشته از انتقادات و رفتارهای شما در قبال دولت و گفتمان پیرامونی آن گله داشته و آنرا خارج از اهداف و نظام و انقلاب می دیدند ، عده ای بیشتر که حاضرین در آخرین نمازجمعه تاریخی شما بودند نسبت به برخوردهای شما در سال های ابتدایی انقلاب ، دوران ریاست جمهوری و دوران اصلاحات گله داشتند و حتی شما را به عالیجناب سرخ پوش با وصفی که می دانید لقب داده بودند و در این همه شما نیز هنوز مشخص نفرموده اید که آیا این چرخش مواضع شما با نگاه و فکر و اندیشه ی جدید به خدا ، دنیا و مردم بوده است و یا از ادامه ی همان راهی که در آغاز نهضت شروع کرده بودید ، نشئت می گیرد.

یقینا هر کسی با ظن خویش از رفتارهای شما برداشت خود را دارد ؛ من و جمعی از اصلاح طلبان و مردم عادی شما را تائب نسبت به رفتارهای گذشته به خصوص دوران ابتدایی انقلاب و ساعی در جهت رفع آنچه امروز شاهد آن هستیم ، می دانیم و آنرا مشابه رفتارهای استاد ارجمندتان مرحوم آیت الله منتظری (ره) ، شیخ مهدی کروبی و مهندس موسوی به سبب بازگشت به اندیشه و راه مردم به جای تصمیمات انقلابی ، هیجانی و دور از خرد جمعی می شماریم.

حضرت آیت الله

حتما نامه های بسیاری به دستتان رسیده است که مخالفان دیروز شما ، دوستان امروزتان گردیده اند و شما را به سبب این رجعت به سوی آرمان های ملی و مذهبی می ستایند و من نیز از آن خیل ام و اکنون با پاسداشت این چرخش شما به سوی مردم که از سال 1384 شتابی فزاینده گرفت و در نماز جمعه تاریخی تان به اوج رسید و هم اکنون نیز به عنوان پناهگاهی برای آسیب دیدگان از حوادث هشت سال گذشته تبدیل شده اید ، می خواهم که برای کمال این حرکت درونی تاریخی که در آن به سر می برید از مسئولیت های رسمی کشور کناره گزیده و همچون بزرگانی که در مقام یک شهروند عادی به عنوان نقطه امید مردم برای رسیدن به خواسته های تاریخیشان قرار گرفته اند ، جلوس کنید.

حضرت آیت الله

نام شما امروز بالاتر از عناوینی است که شما را ممکن است در آن محصور دارد ، چه آنکه شاید این عناوین در دوره گذشته می توانست کمکی در سطح عالی تصمیم سازی برای مردم بی پناه باشد ، اما امروز شما باید فارغ از نام ها و عناوین و به عنوان یک شخصیت حقیقی در میدان مبارزه برای رسیدن به نهضت عالی اسلام طی طریق کنید ، متملقان را کنار نهید و از حلقه هایی که ممکن است شما را در چنین سن و سالی دوباره به راه گذشته بازگردانند دوری جویید.

روزگاری شما جوان بودید و پدر پیرتان که امام و راهنمایتان بود به حرف و نظر شما احترام می گذاشت و طرف رای و مشورتش شما و دیگر پیرامونیان جوانش بود ، امروز نیز شما اگر بخواهید راه ایشان را بپیمایید به خواست جوانان امروز اهمیت دهید و عطای ریاست را به لقای پذیرشی روز افزون در افواه عام ببخشید و دوران آتی را به عنوان ملجا و پناهگاهی مردمی برای رسیدگی به احوال ستم دیدگان از نظام سپری کنید.