دوباره اربعین فرا می رسد ، یادواره ای از اسرای سال 61 هجری . زینب میاندار کاروان اسرای جنگ است. او سردار سپاه عزاداران حسینی است. زینب فداکارانه و جسورانه بار همه ی اسیران ، شهیدان و چه بل آنکه رسالتی را که جد بزرگش ، محمد (که سلام و درود خدا بر او باد) را یک تنه بر دوش می کشد. همه کفر و همه ی لشگر نفاق در برابر یک زن قد علم کرده اند و زینب در کاخ سبز اموی در مقابل یزید ، لشگریان و کشوریان و چشم های نظاره گر خطبه می خواند.

زینب چنان خطبه می خواند که انگار علی ایستاده است و هرای شیر می کشد.

زینب پیروزمندانه کاروان را برمی گرداند ، با تغییر همه ی جلوه های به وجود آمده در این سفر پرمشقت. از نگاه های هرز نظاره گران که بر اسرا بر چشم خارجی و رافضی می نگریستند تا رنگ پرچم های شادی و طراوتی که همه مبدل به سیاه و عزا جامگی گردیده بود.

سال ها گذشت از آن روزگاران. از آن روزهایی که حسین (ع) مظلومانه و در اندک یارانی که داشت به فجیع ترین شکل ممکن به شهادت رسید تا دین و رسالت پیامبر حفظ گردد و زینب از پرده نشینی به بازار پر گرد سیاست آمد تا انحرافی در دین ملموس نگردد. مزار حسین بارها مورد تعرض قرار گردد تا بلکه مرامش هدم گردد ، اما حسین همچنان زنده بود ، نه آنکه او باشد در میان جمع انسان های خاکی که آیینش ، منطقش و راهش پر رهرو ماند.

در قرن اخیر رژیم ظالمانه ای که با اس و اساس حزب بعث شکل گرفته بود ، بار دیگر خاطره ی جنگ حسین و یزد را زنده کرد. باز مردم برای آنکه خود را حسینی بدانند ، مجبور به اختفا و پنهان کاری بودند تا آنکه به الطاف الهی و وعده ی "اللهم اشغل الظالمین بظالمین" صدام و رژیم مخوف او  سرنگون شد.

مردم همچون اربعین 61 هجری برای اظهار ارادت و بیعت خود با حسین و مکتب او به پا خواستند تا نهضت کاروان اسرای عزادار اما عزت مند زائر حسین را زنده نگه دارند.

هر چند قریب به 1400 سال از آن روزگار گذشته بود ، اما من و در میان کاروان پیادگان کربلا همان شور و هیجان کاروان اسرای زائرین حسین به میانداری زینب (سلام الله علیها) را مشاهده کردم. هر چند پایم اعرج مانده بود که با ایشان مسیر را همراه باشم که ترس جان بی مقدار با من چنان کرده بود اما گاه گداری که از همان ابتدای مرز عراق تا جاده ی نجف – کربلا با این کاروان همراه بودم ، در میانشان پیرمرد و پیرزنانی دیدم ، پشته ای از قوز بر هم برآورده ، کودکانی که قد و قواره شان به زانوان بزرگسالی نرسیده و جوانانی که کار و زندگی و جوانی رهانیده تا به زیارت حسین نائل آیند.

در محشر پیامبر ، اشرف مخلوقات و علت و اساس آفرینش زمین و آسمان ، یک به یک با زائران حسین مصافحه می نماید و حسین شفیع چهره های سیاه رویی است که زنگار دنیا بر جان و قلبشان آغشته گردیده است ، اما مال و بنون و زر و زیور و مقام و شهرت دنیا باعث نگردیده است که از زیارت حسین غافل بمانند.

دیروز در اخبار شنیدم که هیات واتیکان _کلیسای کاتولیک جهان_ که در راس هیاتی برای دیدار از عراق عازم آن کشور بوده اند ، شیفته ی کاروان پیادگان کربلا شده و ساعتی را با ایشان به راهپیمایی پرداخته اند.

آری مگر می شود با این کاروان همراه شد اما دل مسپارد. فقر و بیچارگی از سر و روی این حدود 20 میلیون زائری که پیاده و مشتاقانه از دورترین مناطق عراق به سوی حرم حسین ره می سپارند ، می بارد. مردمانی که پس انداز یکساله ی خویش را برای زائران حسین فدیه می دهند تا شاید مرهمی باشد برای دلهایشان که آن ذبح عظیم را فدیه ی راه دیندارشان دیدند.

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ

که وعده تو کردی و او به جای آورد

سیلاب اشک بر چشمانم ، یارای ادامه مطلب نیست.