اما مناقشه برانگیزترین حالت سانسورها ، سانسورهای سیاسی و مذهبی است که متاسفانه و علی رغم دفاع بی حد و چون کشورهایی که خود داعیه ی آزادی ، دموکراسی و جمهوریت را دارند در بدترین شکل آن جریان دارد. وقایعی همچون ممنوعیت سخن در خصوص هلوکاست ، واترگیت ، ایران گیت ، ویکی لیکس ، اتفاقات جنگهای ویتنام ، ژاپن ، افغانستان و عراق و دیگر موارد متعددی که عملا و علنا کسی را یارای مخالفت و کشف حقیقت در خصوص آن نیست ، از بارزترین پارادوکس های جهان صنعتی و دموکراسی خواه غرب با حکومت های جهان سومی است .

بنابراین هدف گزاری برای مبارزه علیه سانسورهای مذهبی و سیاسی با چشم انداز رسیدن به دموکراسی غربی ، امری پوچ و بی معناست و فی الواقع غرب با زیرکی ، درب سانسورهای اصلی را محکم بسته و راه سانسورهای سطحی را باز گذاشته است.

برای رسیدن به فرمولی جامع در خصوص راهکارهای توقف و یا کاهش سانسورسازی در قبال این امر پرداختن به سیره نبوی و علوی در پاسداشت رسالت و حکوت ایشان ، می تواند چاره ساز باشد.

نامه امیر مومنان علی علیه السلام به حاکم مصر از نمونه های عینی و علنی برای راه کارهای بن بست سانسور سازی در اجتماع است که بهانه را از هر حاکم اسلامی برای فخر فروشی ، مولا پنداشتی و ایجاد بست و سانسور و برخورد با مردمان خواهد گرفت ، در همین حال و قال ، بیان روایتی از نبی مکرم اسلام خالی از لطف نیست. یقینا تحفظ جان پیامبر که جان همه ی مسلمین است از همه ی حاکمان و مسئولین در همه ادوار حکومت های اسلامی بالاتر است ، روزی مردی خارجی برای دیدار با پیامبر اسلام کمر همت می بندد و به مدینه می آید. پرس و جو می کند تا دارالخلافه مملکت اسلامی و رئیس حکومت زلزله افکن اسلام را بیابد. به مسجد النبی می رسد ، چون از مردمان سراغش را می گیرد ، گویند پیامبر را نشسته بر زمینی مفروش از حصیر می یابد و این چنین خطاب می دهد که آیا تو که اینگونه همچون بردگان و عبیدان نشسته ای ، رئیس حکومت و پیامبر اسلامی ؟! پیامبر می فرماید ، آری ، چرا که من عبدام.

امروزه بسیاری از سانسورهای دینی و سیاسی ما به خاطر تقدس مابی برای انسانهایی است که بارها و بارها شخصیت و مقامشان از پیامبری که در تاریخ هیچگاه او را در جمعیت بالاتر و جلوتر از  حاضران ندیده اند ، والاتر نبوده ، صورت می پذیرد. بسیاری از حبس ها ، شلاق ها ، توهین ها برای کسانی است که از مسئولین خودشان انتقاد کرده و به خاطر رنگ های مقدسی که به انسانهای بی ظرفیت روزگار خود داده ایم ، مجبوریم یا دست به تنبیه بزنیم یا با سانسور جلوی انتقاد را بگیریم.

متاسفانه امروز رسالت روزنامه نگاران ، نویسندگان ، تهیه کنندگان برنامه های تلویزیونی و رادیویی و غیره و غیره به جای آنکه معطوف به حق شهروندی یعنی انتقاد و مطالبه حق مردم باشد ، محکوم به بودن و ماندن خویش است.

وسایط ارتباط جمعی باید بگویند ، بنویسند  ،برنامه درست کنند و اگر در این راه جانب حق و عدالت را نگه دارند ، نباید از ارائه ی نظرات و گفتارها و نوشتارهایی که در پی سخن ایشان می آید نگران باشند.

چرا امروز خلف صالح شهید مطهری که به راحتی می گوید "مردم روایتی را که حکومت از سال 88 می گوید قبول نکرده اند " و به تندرویی همچون جواد لاریجانی در قضایای 88 می گوید "خود را به ندانستن و غفلت می‌زنید و نام آن را «بصیرت» می‌گذارید" مورد سانسور قرار نمی گیرد ، خود را سانسور نمی کند و حتی رئیس مجلس در مقابل اعلام جرم دادستانی در برابر او موضع می گیرد، اما در برخی از اوقات ، کوچکتر و کمتر از این نظرات نه تنها سانسور ، بلکه منقطع و محکوم به زندان می شود. می دانید چرا امروز امثال نبوی ها و تاجزاده ها و حجاریان ها و غیره به جرم قضایای 88 در زندان و حصرند ، آنها آن روز که باید حرف می زدند ، مردم را می زدند و خود وقتی تریبون به دست بودند با جناح مقابلشان چنان کردند که به قول طنز گونه ای آمریکا به ویتنام نکرد.داستان استعفای آقای شرع پسند از نمایندگی مجلس در سال 68 را به جرم حمایت از مرحوم منتظری و برخورد تندی را که شیخ مهدی کروبی با او کرد ، بخوانید. اقدامات تعزیراتی که مهندس موسوی در زمان نخست وزیری کرد دنبال کنید ، به داستانی که در مجلس اول بین آقای محمد خاتمی و مهندس بازرگان اتفاق افتاد رجوع کنید . به تهمتی که آقای هاشمی رفسنجانی به بنی صدر زد و همین دو سال پیش توسط سرلشگر رحیم صفوی  و تیمسار شمخانی به صورت واضح و از رسانه ملی تکذیب شد و تنها بنی صدر را متفاوت در تاکتیک ها و نه خائن معرفی کردند ، نگاهی بیاندازید.همه اینها یادآور یک حقیقت تلخ است که سانسورچی ها روزی خود سانسور می شوند و اگر صالح باشند باید تاوان سختش را در همین روزگار پس دهند.

هر چند لاجرا باید با مدیریت و تدبیر با برخی از نظرات و صحبت هایی که در یک اجتماع پخش می شود ، برخورد کرد . انتظار این نیست که مثلا از فرداشب ، صدا و سیما به گروه ضعیف شده و به نظر روان پریش مجاهدین خلق تریبون بدهد تا آنها در مقابل برنامه" مغز 49 :که مستندی درباره ایشان بود و یا دیگر اتهاماتی که حتی بعضا دیگر به اثبات رسیده است از خود دفاع کنند یا فلان نشریه بخش نظرات خود را آزاد بگذارد یا روزنامه ها هر چه خواستند بنویسند و کذا و کذا.

اما باید قبل از آنکه نویسنده شوی ، سایت بسازی ، حاکم و حکمران شوی ، برنامه ساز سیاسی شوی ، اصلا نه یک منبری ساده شوی که در محله ات بتوانی مردم را وعظ کنی ، چه می گویم اگر بخواهی مدیر اداره ای شوی ، مدیر قسمت یا اصلا معلمی شوی و حتی به نظر من اگر بخواهی پدر باشی یا مادر ، در همه ی اینها اول باید خودت را بشناسی ، بدانی که انسان هستی ، از کجا آمده ای و به کجا می روی و برای چه به دنیا آمده ای. اگر قرار باشد از هر صدای مخالفی بترسی که مسلمان و ایرانی که چه عرض کنم اصلا انسان سالمی نیستی و باید خود را به روانکاو نشان دهی . اگر قرار هم باشد که به هرج و مرج تن دردهی هم باید بدانی که دنیا قانون دارد. اگر همین کلام یعنی "قانون" را از نوشته من خواندی ، حالا می توانی تصمیم بگیری . چه وقت ، چرار و چگونه سانسور کنی