برخی معتقدند که  "قلب هرکس تنها برای خودش میتپد"

این جمله را از دو دیدگاه می توان بررسی نمود:

1) سلبی:

یا رب به خدایی خداییت / وانگه به کمال کبریاییت

 

از چشمه عشق ده مرا نور / وین سرمه مکن ز چشم من دور

 

گویند که خود ز عشق وا کن / لیلی طلبی ز دل رها کن

 

یا رب تو مرا به روی لیلی / هر لحظه بده زیاده میلی

 

از عمر من آنچه هست برجای / بستان و به عمر لیلی افزای

 

پس این داستان ، تپیدن قلب را برای دیگری اثبات می کند، مجنون آن قدر بر روی نعش لیلی می گرید که جان می سپارد و یا فرهاد چون داستان ازدواج شیرین با خسرو را می شنود از کوه خود را به زیر می اندازد و این قول را از یاد نبریم که:

عشق مجنون نه حدیثی است که پنهان افتد/داستانی است که در هر سربازاری هست

 

 

2)ایجابی:

بحث ایجابی و اثباتی سخن را می توان اینگونه تعبیر کرد که هر انسانی نهایتا از عشق ، خود را می بیند ، حال اگر معشوقه جان خواهد ، جان می سپارد ، سر و چشم خواهد ، دریغ ندارد و حتی جان را نقد محقری می داند که دادنش را آسان تر از ناز و طنازی معشوق می داند.

بگفتا گر کند چشم تو را ریش/بگفتا چشم دیگر دارمش پیش

بگفتا گر خرامی در سرایش/ بگفتا اندازم سر زیر پایش

 

در حدیثی قدسی آمده است، که خداوند اینگونه به انسان خطاب می دهد که:

لو علم المدبرون کیف اشتاقی بهم لماتوا شوقا

اگر آدمی می دانست که من چه میزان به او مشتاقم، هر آینه جان می سپارد.

 

تفضیل مطلب که بحثی فوق تخصصی در عرفان و کلام است را باید پس از عاشق شدن دانست که حتما اگر شما شنونده باشید ، من داننده نیستم ، اما به یاد داشته باشیم که هرگز از هیچ جمله و رفتار و کرداری قضاوت ننماییم ، چرا که بعضی وقت ها برخی سخن ها که در بدایت غلط به نظر می رسد در فحوا و درون ، عمقی دارد به اقیانوس علم.به همین بسنده نمایم که پیامبر در خصوص دو یار بزرگ خویش یعنی ابوذر و سلمان اینگونه می فرماید که اگر ابوذر از آنچه در دل سلمان می گذشت خبر می یافت او را (شاید به جرم الحاد) می کشت.

حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید/ از شافعی نپرسند امثال این مسائل