ان الله مع الصابرین
در اتاق چهارطاق دراز کشیده بودم و یادواره مشکلات دنیا می کردم . از اینکه باید آدم های بسیاری مثل همین ما از صبح تا شب کار کنند ، بدوند ، عرق بریزند تا نانی به کف آورند و سقفی برای سایه شان مهیا کنند و خلاصه روزگار بگذرانند. چشم هم چشمی ها که مزید علت شده و روزگار را سخت تر کرده تا با رنگ تجملات، رنگ باختگی صورت ها برای تامین مخارج بیشتر هویدا شود . داشت یادم می رفت کلامم را ؛ آنجا که طاق باز دراز دراز از خستگی در اتاق عزیز افتاده بودم و خیره بر سقف نمناک و لامپ بی قواره ای که هیچ آویزی آنرا تزیین نکرده و فرش سفت و کهنه ماشینی افتاده زیری پای، بر عاقبت زندگی به طور دهشت ناکی فکر می کردم که این احوال به چشمم آمد که این زندگی در عین آراستگی و پاکیزگی ، سخت ساده و بی آلایش است .پرده و مبل ها و غیره را در این تصور که می آوردم ، کم کم یاد خانه قدیمی که سال های دراز عمر شریف ایشان و مرحوم حاج آقا در آن گذشت به یاد می آید که چه بسیار عمرشان را در کمترین زرق و برق و از همه مهمتر بی اعتنا به داشتن و نداشتن آن گذراندند . شاید اگر پایان نامه ای با پایان زندگی مشترک این زوج را بخواهیم به نتیجه بنشینیم ، آن است که می شود با توکل بر ایمان و بی دغدغه از داده ها و نداده های دنیا زندگی کرد و خوب زیست و خوب رفت و خاطره ای خوب در اذهان باقی نهاد ، لای قبا و عبای وصله و پینه دار ، سقف بی آویز ، فرش ماشین بافت ، بی آنکه رویت را با هزاران لعاب بیارایی و یا... می توان زندگی راحت تری هم مشابه ایشان را پیشه کرد و این قدر با دغدغه از نداشتن ها و تلاش برای به دست آوردن بیشتر ،زندگی نکرد.
آرند که شیخ کبیر انصاری چنان در ماتم فراق مادر پیر خود بی تابی کرد که بعضی او را سرزنش به چنین متاعبه نمودند، شیخ فرمود : چگونه در این اندوه غور نخورم و تاب آورم که هر چه امروز بر من واردست از دعای ایشان است . انشاله همه ما ضمن راهروی از مسلک این مادر و پدر مهربان ، قدردان دعای خیر و زحمات ایشان برای همه داشته هایمان باشیم و بزرگ ترین سفارش و آرزوی عزیز که تداوم زنده نگاهداشتن اتحاد و دورهمی های خانه پدری است را تا سر حد توان برآورده سازیم
همه از دست غیـــــــر ناله کنند