مطالعاتی که در خصوص زندگی های مشترک به خصوص در کلینیک های مشاوره ازدواج و کتب مربوطه به آن داشته ام ، به نظرم همه با یا بدون باواسطه منابع خود و به خصوص پرسش نامه های خود را از این کتاب مرجع بهره برده اند و به واقع این کتاب مسائل بسیار بدیع و کاربردی را به خصوص برای ما ایرانی ها که مراجعه به مراکز مشاوره را حاصل درماندگی خود می دانیم و آنرا در افواه عام ، عیب می شماریم ، ارائه می دهد.

 

اما به نظر می رسد که پروفسور بک ، مفهوم معاشقه را تنها به بندهای زمینی متصل کرده است ، بندهایی که در صورتیکه اتصال آن را از آسمان منقطع سازیم ، به داستان پادشاه و کنیزک مولانا دچار گشته ایم که:

 

عشق هایی کز پی رنگی بود

 

عشق نبود عاقبت ننگی بــود

 

اما اگر مبنای دوست داشتن ها را بر اساس ریشه هایی که در آن به توافق رسیده ایم بازتعریف کنیم ، می بینم که قواعد و اسولب نگاه ما به زندگی تغییر می کند. مثلا یکی از سوالات رایج در تشکیل زندگی های زناشویی در خصوص هدف از تشکیل یک خانواده است در حالیکه هدف اصلی و جان کلام این سوال در هدف زندگی نهفته است :

 

از کجا آمده ام آمــــــــــــــدن بهر چه بود

 

به کجایی می روم آخــــــر ننمایی وطنم

 

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خـــــــــــاک

 

چند روزیست قفسی ساخته اند از بدنم

 

قرآن کریم ، هدف از خلقت را جز عبادت نمی داند که:

 

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ (56- ذاریات)

 

و جنّ و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند

 

پس باید بر اساس آیه فوق ، همه ی جهات زندگی به سوی این هدف تغییر پذیرد و رنگ و بوی عبادت گیرد . اما یقینا عبادت تنها نماز و روزه و جهاد حتی در کنار رسول خدا (که سلام و درود خدا بر او باد) نیست ، داستان زیر ، رمز و رازی از این ماجرا برمی گشاید:

 

سعد ابن معاذ از اصحاب بزرگ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از اهل مدينه بود، در جنگهاى اسلامى مانند جنگ بدر، احد، خندق و... شركت داشت، و در جنگ بدر پرچمدار طايفه اوس بود، اين مسلمان متعهد و تلاشگر، در جريان جنگ خندق، بر اثر تيرى كه از ناحيه دشمن به رگ اكحل او همان رگى كه هنگام رگ زدن، آن را نيشتر مى‏زنند رسيد از آن پس، بر اثر خونريزى روز به روز حال او رو به ضعف نهاد و بسترى گرديد.

 

او شهيد زنده و جانبازى مومن بود، كه در مسير شهادت قرار گرفته بود پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مكرر به عيادتش مى‏آمد و از او تجليل و احترام كرد، در لحظات آخر عمر او، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در كنار بسترش مى‏آمد و از او پرستارى مى‏نمود و اين دعا را در حق او مى‏كرد: خدايا! سعد در راه تو جهاد كرد و پيامبرش را تصديق نمود، روح او را به خوبى بپذير

 

صبح آن روزى كه سعد از دنيا رفت، جبرئيل بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل شد و عرض كرد: اى رسول خدا! چه كسى از امتهاى شما از دنيا رفته است، كه فرشتگان آسمان، روح او را به يكديگر مژده مى‏دهند؟

 

پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به مسجد آمد، و از وفات سعد اطلاع يافت آن حضرت پس از نماز صبح همراه مردم به سوى خانه سعد حركت كردند، وقتى كه وارد خانه او شدند، ديدند بستگان او مشغول غسل دادن جنازه سعد هستند، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در كنارى نشست، ناگاه ديدند آن حضرت زانوهاى خود را جمع كرد، علتش را پرسيدند، فرمود: فرشته‏اى فرود آمد، جا براى او نبود، به او جا دادم

 

هنگامى كه او را برداشتند، رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) شخصا جلوى تابوت را گرفته بود... و فرمود: سوگند به كسى كه جانم در دست او است، هفتاد هزار فرشته: جنازه سعد را تشييع مى‏كردند

 

طبق بعضى از روايات آمدن هفتاد هزار فرشته براى تشييع او از اين رو بود كه سعد به خواندن سوره توحيد، مداومت مى‏نمود

 

مقام سعد در درجه‏اى بود كه پيامبر(ص) به او فرمود: مژده باد به تو، خداوند پايان عمرت را با شهادت، ختم كند، و عرش خدا از مرگ تو، به لرزه در آيد، و به شفاعت تو، مسلمانان در قيامت به عدد موهاى حيوانات قبيله بنى كلب، وارد بهشت مى‏شوند.

 

رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) شخصا جنازه سعد را حنوط كرد و آن را تا قبرستان بقيع با سر و پاى برهنه و بدون عبا حمل نمود، و شخصا داخل قبر شد و جنازه سعد را به كمك حاضران در ميان قبر نهاد و روى قبر را با سنگ و خشت و خاك پوشانيد.

وقتى كار دفن به پايان رسيد مادر سعد كنار قبر آمد و گفت: هنيئا لك الجنه يا سعد: اى سعد! بهشت بر تو گوارا باد

 

رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) به مادر سعد فرمود: اى مادر سعد! چيزى را به طور جزم بر خدا حكم نكن .فان سعدا قدا اصابته ضمه: همانا اكنون فشار قبر، سعد را گرفت

پس از فراغ، مردم به خانه‏هاى خود مراجعت كردند، رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) نيز مراجعت نمود، در اين ميان، حاضران از آن حضرت پرسيدند: اى رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) ديديم كه شما به گونه‏اى با سعد رفتار كردى كه با احدى چنين نكردى، و با سر و پاى برهنه، جنازه او را حمل نمودى، و بدون عبا و رداء او را تشييع نمودى، گاهى طرف راست تابوت و گاهى طرف چپ آن را گرفتى، دستور غسل دادن جنازه‏اش را دادى، و نماز بر آن خواندى او را خود به خاك سپردى، در عين حال فرمودى : قبر، او را فشار مى‏دهد چرا؟

 

پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در پاسخ فرمود:نعم انه كان فى خلقه مع اهله سوء:آرى، فشار قبر به خاطر كج خلقى سعد، با خانواده‏اش بود.

 

 

 

آری این داستان هولناک ، عبرتی است برای کسانی که ایمان را تنها در عبادات شخصی می دانند و از هزاران نکته ز موی باریک تر ایمان غافلند.بنابراین باید با بازتعریفی از مضمون آنچه را که عشق می نامند به زندگی زناشویی نگاهی افکند.

 

عشق های زمینی ، اگر مجازی از عشق های آسمانی نباشد حتی اگر مجنون هم باشی تو را  به جایی می برد که آخرش درماندگیست:

 

یک شبی مجنون نمازش را شـــــکست

بی وضو در کوچه لیلا نشــــــــــــــست

 

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کـــــــــــــــــرده بود

 

ســــــــــــــــــجده ای زد بر لب درگاه او

پر زلــــــــــــــــــــــــــیلا شد دل پر آه او

 

گفت یـــــــــــا رب از چه خوارم کرده ای

بر صـــــــــــــــلیب عشق دارم کرده ای

 

مرد این بازیچه دیـــــــــــــــــگر نیستم

این تو و لیـــــــــــلای تو ... من نیستم

 

گــــــــــــــــفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنـــــــــــــــــــــهانت منم

 

ســـــــــــــــال ها با جور لیلا ساختی

مـــــــــــــــن کنارت بودم و نشناختی

 

کـــــــــــــــــــردمت آوارهء صحرا نشد

گفتم عاقـــــــــل می شوی اما نشد

 

روز و شــــــــب او را صدا کردی ولی

دیدم امشــــــــب با منی گفتم بلی

 

مرد راهـــــــــم باش تا شاهت کنم

صد چو لیـــــلا کشته در راهت کنم

 

 

 

پایان سخن آنکه گرچه راه کارهای پروفسور تی بک بسیار قابل تامل و پرمعناست ولی مستغرقان در عالم فنا ، از این مرحله گذشته و به نجوای زیر درآمده اند که:

 

عقل کجا پی برد شیوه ســــــــــودای عشق

 

باز نیابی به عقل سر معمای عــــــــــــشق

 

عشق چو کار دل است دیــــــده دل باز کن

 

جان عزیزان نگر مــــــست تماشای عشق