یقین
یقین در منابع دینی و به خصوص عرفانی ما به سه قسم تقسیم گردیده است . علم الیقین ،عین الیقین ، حق الیقین. در علم یقینی ، شخص با داشته های علمی به یقینی با واسطه ی دانش دست می یابد و از بستر علم به ورطه ی یقین راه پیدا می نماید. دانشمندان علوم طبیعی و به خصوص عالمان علوم جدیده ی غربی در خصوص این نقطه از باورهای یقینی تلاش بسیاری نموده اند. به باور دانشمندان علوم جدیده ی غربی ، هر مطلب و ادعایی را که بتوان در غالب علوم آزمایشگاهی اثبات کرد قابل باور و مدعای مدعی مورد پذیرش است . بر این پایه و اساس هر ادعایی باید مصداق علمی داشته باشد. تفصیل امر با عنایت به مصداق های فراوان در قرن بیستم واضح و مبرهن است. قرآن کریم در این خصوص ، علما را دارای خشوع در برابر حق به واسطه ی دارا بودن علوم می داند که:
وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ
وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ كَذَلِكَ إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ
عِبَادِهِ الْعُلَمَاء إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ
و از مردمان و جانوران و دامها كه رنگهايشان همان گونه مختلف است [پديد آورديم] از بندگان خدا تنها دانايانند كه از او مىترسند آرى خدا ارجمند آمرزنده است
در لزوم دارا بودن علم الیقین ، آیه ی 5 سوره تکاثر خطاب به کافران در خصوص فخر فروشی به یکدیگر حتی در امر تعدد قبور ،شاهد بر مدعاست که:
كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ
هرگز چنين نيست اگر علماليقين داشتيد
یکی از مهمترین ضعف های حصول این یقین ، عدم اثبات برخی از واقیعت های موجود در خلقت است که البته برخی از دانشمندان علوم طبیعی ، راهکاری به نام وجود اثر وجود برای آن تعریف نموده اند که در بسیاری از موارد مورد خطای اثر هاله ای قرار گرفته است. به عنوان مثال وقتی انیشتین در دوره ی ابتدایی از مدرسه اخراج می گردد ، معلم او ، آلبرت را کند ذهن ترین دانش آموزی می داند که او در عمر آموزشی اش دیده است.این خطای هاله ای از آنجا پدید می آید که اثر وجود برخی از وجودها با اصل آن چیز صحیح سنجیده نمی شود ، در سالیان قرن بیستم یکی از مهمترین راهکارهای سنجش توانایی های اشخاص IQ بوده است در حالیکه در سال های اخیر معیار سنجش به EQ تغییر پیدا کرده است در حالیکه هر دوی این سنجش ها تنها معیاری از اثر توانمندی های شخص است و لزوما وجود توانمندی را اثبات نمی نماید. مولانا که خود عالم بزرگ دینی ، فقهی و علمی در زمان روزگار خویش و فرزند سلطان العلما می باشد ، پس از عمری حرکت در مسیر علم و مابعد آشنایی با شمس که خورشید وجود آفرینش اوست ، اینگونه از منبع علم خویش ابراز ندامت می کند که:
پای استدلایون چوبین بود پایی چوبین سخت بی تمکین بود
مرحله ی بعد از علم ، مرحله ی عین است یعنی دیده شدن.امیر مومنان چنان می فرماید که :
من هرگز پروردگاری را که ندیده باشم عبادت نمیکنم.
عینی بودن هر موضوع که پس از گذر از علم در عین و موجود بودن به نظر آید مورد وثوق واقع می گردد.
عینی بودن دارای دو وجهه است . وجهه ی اول چشم ظاهر و دوم چشم دل است. موضوع چشم ظاهر بر هر شنونده ای صادق است که امیر مومنان فرمود: فرق بین حق و باطل ، یک وجب است ، آنچه را که دیدی حق و آنچه را ندیدی باطل است. در احکام قضائی و تعزیری نیز گواهی محکم برای دیده شدن و گواه افراد بر اساس مشاهده ی عینی تعبیه گردیده است ، چانچکه در دین مبین اسلام آیه ی سخت گیرانه ی زیر گواه است که:
وَالَّذِينَ يَرْمُونَ
الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ
ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِكَ هُمُ
الْفَاسِقُونَ
و كسانى كه نسبت زنا به زنان شوهردار مىدهند سپس چهار گواه نمىآورند هشتاد تازيانه به آنان بزنيد و هيچگاه شهادتى از آنها نپذيريد و اينانند كه خود فاسقند
اما وجهه ی دوم در این موضوع دیدن با چشم عقل است که پس از علم الیقین کسب می گردد
فردوسی علیه رحمه می فرماید:
خرد جوید آگنده راز جهان که چشم سر ما نبیند نهان
و هاتق اصفهانی در ترجیع بند زیبای عارفانه اش اینگونه می فرماید که:
چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینی
حضرت علی علیهالسلام فرمودند: «دیدگان او را (خدا) به رؤیت بصری ندیده، ولیکن دلهاست که او را به حقیقت ایمان دیدار کرده است
قرآن کریم نیز در ذیل آیات پایانی سوره مبارکه آل عمران اینگونه میفرماید:
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِّأُوْلِي الألْبَابِ(190 – آل عمران)
مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و در پى يكديگر آمدن شب و روز براى خردمندان نشانههايى [قانع كننده] است
داستان فیل و مردان نابینا یا فیل و کوران داستانیاست تمثیلی و عارفانه، که برای روشن کردن نقص کشف حسی به آن استشهاد شدهاست که برای کشف موضوع بسیار پراهمیت است. مولانا این داستان بسیار زیبا و آموختنی به تمثیل درآورده است که عمقی در تفکر را می طلبد
پیل اندر خانه تاریک بود/ عرضه را آورده بودندش هنود
از برای دیدنش مردم بسی /اندر آن ظلمت همی شد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود /اندر آن تاریکیاش کف میبسود
آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد/ گفت همچون ناودان است این نهاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید/ آن برو چون بادبیزن شد پدید
آن یکی بر پشت او بنهاد دست /گفت خود این پیل چون تختی بدست
همچنین هر یک به جزوی که رسید/ فهم آن میکرد هرجا میشنید
از نظر که، گفتشان شد مختلف/ آن یکی دالش لقب داد این الف
در کف هریک اگر شمعی بدی /اختلاف از گفتشان بیرون شدی
چشم حس همچون کف دستاست و بس /نیست کف را بر همه او دسترس
چشم دریا دیگرست و کف دگر/ کف بهل وز دیده دریا نگر
جنبش کفها ز دریا روز و شب/ کف همی بینی و دریا نی عجب
ما چو کشتیها به هم برمیزنیم /تیره چشمیم و در آب روشنیم
ای تو در کشتی تن رفته به خواب /آب را دیدی نگر در آب آب
و اما حق الیقین......
إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ
الْيَقِينِ
اين است همان حقيقت راست و يقين
رسیدن به حق ، یعنی گذر از علم و شناخت موجود و سپس به چشم دیدن آن و آنگاه حق دانستن آن موجود. در این مرحله است که خون آدمی ، ثارالله ، دست او یدالله و صورت او وجه الله می شود ، چرا که در واقع وجود این دو موجود بر یک سبق حرکت کرده است و یکی گردیده است.
رسول اکرم در آیه مباهله ، اینگونه امیر مومنان را که با خود یک روح در دو بدن بود معرفی می دارد که :
فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکمْ وَ نِساءَنَا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنفُسنَا وَ أَنفُسکُمْ ثُمَّ نَبْتهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَت اللَّهِ عَلی الْکذِبِینَ – آیه 61- سوره آل عمران
به آنان (مسیحیان نجران) بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت میکنیم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت میکنیم شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت میکنیم شما نیز از نفوس خود را؛ آنگاه مباهله میکنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار میدهیم.
توضیح آنکه در جمعی را که پیامبر با خود به مباهله برده بود ، امام حسن و حسین در ضمیر فرزندان ، حضرت زهرا در ضمیر زنان و پیامبر و امام علی در ضمیر نفس های ما می گنجد و پیامبر جدایی را بین نفس خود و علی (ع) نمی بیند
اما داستان زیر گویای بهتری از یکی شدن و یکی بودن است:
آن يكي آمد در ياري بزد گفت يارش كيستي اي معتمد؟
گفت:«من» گفتش برو هنگام نيست بر چنين خواني مقام خام نيست
چون تويي تو هنوز از تو نرفت سوختن بايد تو را در نار تفت
خام را جز آتش هجر و فراغ كي پزد كي وارهاند از نفاق
رفت آن مسكين و سالي در سفر در فراغ دوست سوزيد از شرر
پخته گشت آن سوخته، پس بازگشت بازگرد خانهي انباز گشت
حلقه زد بر در به صد ترس و ادب تا بنجهد بيادب لفظي زلب
بانگ زد يارش كه بر در كيست آن؟ گفت بر در هم تويي اي دلستان
گفت اكنون چون مني، اي من درآ نيست گنجايي دو من را در سرا
چون يكي باشد همه، نبود دويي هم مني برخيزد آنجا هم تويي
حقیقت نهایی ، یکی شدن دو موجود است که در این مرحله به دست می آید
و پایان سخن آنکه ، راه یقین از علم ، عین و به حق رسیدن می گذرد ، چنانکه حلاج به آن مقام رسید که می گفت :حق ، حق ان الحق و این حاصل نمی آید مگر با عمل به آیه ی ذیل که:
وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى
يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ
و پروردگارت را پرستش كن تا اينكه مرگ تو فرا رسد]به یقین رسی[
پاورقی:
· صبحگاهی مشغول قرائت قرآن بودم و چند ماهی بود که این دغدغه سراسر وجودم را فراگرفته بود که تا هنگامه ی حق الیقینی ، نه از واجبات که حداقل از مستحبات بکاهم و این قبیل توسلات و تعبدات را تا زمان الهام یک یقین حقیقی تعطیل دارم تا آنکه آیت و نشانه ای بر این مدعا وارد آید. ناگاه در درنگی و در پایان آن قرائت به این جمله رسیدم که مبرهن می دانم از تفضلات الهی بود.پرسش ، عبادت و توسلات این چنینی و به خصوص زیارت و توسل به ائمه ی اطهار ، گام هایی استوار در رسیدن به مراتب یقین برای آدمی ایجاد می نماید ، البته شرط اول قدم آن است که مجنون باشی :
در ره منزله لیلی که خطرهاست آنجا شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
همه از دست غیـــــــر ناله کنند