عزیزی ذیل آیه مذکور ، به ذکر داستانی در کشورهای غربی در خصوص آنکه اگر در آنجا به فکر معاش نباشی ، ممکن است بر اثر تعفن جنازه ات ، بر مرگت پی ببرند و نه آنکه از احوالت مطلع باشند ، پرداخته بود و بنابراین علت  پیشرفت ایشان را در اینکه در آنجا با تلاش انسانها می توانند بعضا فقط زنده بمانند را دانسته بود و آرزو کرده بود که در ایران نیز با چنین مَنشی به پیشرفت های مادی غرب نائل آییم.

 

در پاسخ ایشان نوشتم:

 

گمان می کنم که این متن شما در همه ی جای دنیا و در همه ی زمانهای تاریخی صادق باشد و اگر کسی بخواهد به موفقیت دست یازد باید خود را در آینه ی دنیا بتاباند تا از انعکاس آن دیگران مطلع شده و به سراغ اصل نور روند. اما این خصیصه ی فرهنگی "کسی را با کسی کاری نباشد" اگرچه امروز و بر اثر زندگی ماشینی در شهرهای صنعتی ما هم در حال اتفاق است و با دنیای پرجمعیت و پررقابت ما که امکانات نیز روز به روز در حال کمبود است چاره ای بر آن متصور نیست و جزء خصوصیات دنیایی است که اس و اساسش این چنین است ولی دو خاصیت در کشورهای جهان سومی چون ایران عزیز ما ، کمی آنرا کم رنگ تر کرده است.

نخست انکه در کشورما هنوز آن قدر حس انسانیت و نوع دوستی کم رنگ نشده است که مرگ همسایه ی دیوار به دیوارت را بوی تعفنش بعد از روزها به تو و اجبارا بفهماند که در دین و مذهب ما آنقدر از همسایه سفارش آمده است که نبی اکرم(ص) فرمودند آنقدر جبرئیل از همسایه بر من سفارش کرد که گمان کردم او از آدمی ارث می برد و دوم آنکه منبع و ماخذی به نام رب که مربی بزرگ و قادری است بر لحظه لحظه ی ما پاسبان است و همان حسی را که من و شما وقتی که کودکی بیش نبودیم و در شدائد و سختی و گرسنگی و سرما و گرما و.. نسبت به پدر و مادر خویش داشتیم بر مثل "نحن اقرب الیه من حبل الورید" ولو در سوسوی ایمان خود احساس می کنند. بنابراین و پایان سخن آنکه این حس ایجاد رقابت برای برتری در امورات دنیوی اگرچه احساس گم شده ای است که باید برای ارتقای وضعیت کشور عزیزمان از طریق بالابردن فرهنگ عمومی ایجاد شود اما به نظر می رسد منافی آن حس بی تفاوتی ، سر به جیب خویش بردن و کثرت گرایی غربی است.