سفر نامه عتاب عالیات عراق
سرمای بیش از حد هوا و بارش برف مانع از حرکت ماشین نشد و همراه با کاروانی و جمعی از خانواده راهی مرز قصر شیرین شدیم . از صبح چهارشنبه که حرکت کردیم ، تقریبا شباهنگام به هتل محل اقامت در چند کیلومتری به نقطه ی صفر مرزی رسیدیم و شب را در مسافرخانه ای سرد و شلوغ که بی نظمی و پذیرایی و وضع خواب و دیگر وجنات آن نشان از سختی راه داشت ، اما شوق و انگیزه ی سفر در مقابل این سختی ها ناچیز بود، اقامت کردیم
بعد از نماز و با ادامه داشتن همان بی نظمی ها به مرز رسیدیم و با یک قدم گذاشتن در مرز عراق دانستم که اوضاع وخیم عراق از چه قرار است. تنها چند دقیقه بعد بود که با دیدن اتوبوس هایی که نظیر آن را فقط می توان در فیلم های قدیمی دید و کودکان و جوانانی که فقر آن ها را در هیچ نقطه ای از ایران مشاهده نکرده بودم همه را یکسره و در جا در کشور ثروتمند عراق دیدم.
ساعاتی انتظار به خاطر ناهماهنگی های فوق العاده شرکت عراقی از همان ابتدا میزان صبر و انتظار و تحمل را در مسافران مشهود ساخت.
حدود غروب به بغداد رسیدیم و تا ساعت ها نمی دانستیم که چرا اینقدر محافظان با نارحتی و بدون حتی لحظه ای اجازه ی پیاده شدن مسافران برای قضای حاجت در شهر ما را می چرخانند ، با تماس بستگان از ایران متوجه اوضاع بسیار نابه سامان عراق و آن روز بغداد شدیم که هر لحظه و در هر خیابان بمب گذاری صورت می گرفته است و ما در این اوضاع به دنبال گمشده مان بودیم .
شب جمعه بود و به خاطر هماهنگی های دفعتی شرکت عراقی ، رهسپار نجف شدیم و نیمه شب به نجف رسیدیم.
لبیک یا علی ، لبیک یا علی ، این فریادی بود که گروه گروه و کرور کرور جمعیت با فشار در هنگامه ی ورود به صحن و سرای آستان منور علی برمی آوردند ، چنان که زمین در زیر پایشان و فضا تحت داد و فریادشان به لرزه افتاده بود.معماری ساده با مناره های کوتاه حرم احساس در آغوش بودن حرم را برای آدمی متصور می سازد . علی پدر یتیمان و امیر و یاور مومنان ، علی آن والی دریای معرفت و علی و علی و علی امروز میزبان من است و من میهمان او.
برای لحظاتی انسان احساس می کند که دیگر هیچ آرزویی برایش باقی نمانده است و حضور و زیارت صحن و سرای علی بالاترین بذل توجه حق سبحانه و تعالی در این دنیای پرآرزوست ، چرا که علی میزبان توست و تو میهمان علی و انگار که دامان علی را گرفته و آنجا نشسته ای .
نجف شهر بزرگانی است که یا به عشق علی سالها پیش در قبرستانهای آن خفته اند و یا به کوی آن آمده و چون روزگارشان به سر رسیده است در آنجا آرمیده اند. قبرستان وادی الاسلام و زیارت دو نبی مرسل و گذری بر مزار سید علی قاضی صاحب کرامات و افاضات عالمانه و سید الاستاد بزرگان علم و فقه روزگار و دیگر بزرگان مدفون در آن آستان نیز موجب دست یازیدن به سرشاخه هایی شد که شاید ما را به ریشه برسانند.
و امان از مسجد کوفه ، مسجدی که در خود چه صحنه ها را که ندیده است و چه حکمرانی بر آن آمده اند و رفته اند و تنها چشم گوشه ای بر محرابی که علی در آن فریاد فزت و رب الکعبه سرمی دهد نیز تسکینی بر سالها دوری از علی را به حظی از آن بهره به بار می آورد و ای کاش همان خاک هایی را که در مسجد کوفه از سالها پیش بر جای مانده بود را سرمه ی چشمان می کردم تا سنگ های سپید مرمرین چشمم را میازارد ، در هر مقامی به ساعتی و به یاد نبی و واقعه و حادثه ای نمازی برجای آوردیم و از آن جا فارغ شدیم ، بر بزرگان مدفون در آن حوالی و در خانه ی ساده ی علی نیز که در جنب مسجد بود یادی برآوردیم و گردی بر گرد سرمنزل عشق چرخاندیم.
شاید تنها زیارت حسین فرزند علی را در اربعین که از امام عسگری ، از نشانه های مومن شمرده گردیده است بتوان یارای این فراغ در وصف آرزومندان دانست ، نیمه شب به سمت کربلا به راه افتادیم .
در هر سفر زیارتی سفارش گردیده است که با غسل و پاکیزگی به حرم و آستان امام و امامزادگان وارد شویم اما کربلا حال و هوای دیگری دارد و شایسته است که زائر با همان خاک و گردی که بر لباسش نشسته وارد حرم شود و ما که نماز صبح را در بیابان بین راه و بر روی خاک ها برجای آوریدم شاید توفیقی بود که با خاک نشسته بر لباس به حرم داخل شویم. در خیل جمعیتی که مسیر یک دو ساعته ی نجف به کربلا را پیاده می پیمودند چنان گیر افتادیم که بیش از 8 ساعتی را در ترافیک ماشین ها گذراندیم. در همین سفر خاطره انگیز که همزمان با حضور بیش از 10 میلیون زائر در اربعین حسینی بود و شور و هیجانی برپا بود تا آنجا که خیل جمعیتی با پای برهنه از شرق و غرب عراق با زن و کودک و پیر و جوان عاشقانه و بدون هیچ ترسی از امنیت مخاطره انگیز عراق مشتاقانه به زیارت و بیعتی مجدد می پرداختند ، به این جمله ی مصطلح قبل از نوای بسیاری از مردمان که در هنگامه ی صلوات گرفتن از جمعی ، اینگونه می گویند که "قبر امام سوم را با معرفت زیارت کنی ، صلوات!"بسیار فکر می کردم و در اندیشه بودم که چگونه برخی که چنین موهبتی به آنان داده شده است تا در اربعین به توفیق زیارت نائل آمده اند از زر و زور و تزویر کوتاه نمی آیند و در این روزها اخلاق یزیدی دارند. اما معرفت ، اکتسابی است و باید در همین راه و منوال به دست آید. وقتی در حدود نیمه های شب ، دخترکی دوان دوان می رفت و ناگهان بر زمین افتاد و دراز کشیده نفس نفس می زد و پس از درنگی کوتاه برمی خواست و به شوق زیارت و برای رسیدن به خانواده اش دویدن می گرفت ، وقتی پیرمردی که فقر از سر و رویش می ریخت ، پای برهنه در این زیارت بود. وقتی زن بیچاره ای که زنبیل به دست ، رخت زیارت پوشیده بود و وقتی کودکی در آن سرما به عشق زیارت آمده بود ، آن هنگام که زواری که خطر ترور و انفجار از بیخ گوششان گذشته بود ، عاشقانه تر زیارت می کردند ، وقتی که خیل کسانی که در اربعین شاید درآمد و پس انداز سالیانه خود را عاشقانه ، نذر حسین می کردند ، وقتی آن مرد عرب ، چنان به تو التماس می کرد که از نذری او بخوری یا ببری ، وقتی ، وقتی و وقتی که دیگر نمی توانم آن اوقات را دوباره به تصویر بکشانم ، چرا که اشک ها و بغض ها دوباره می ترکد ، می توان به معرفت دست یافت ، می توان عشق را دید ، می توان اگر از معرفت دورمانده باشی ، معرفت را ببینی .ای کاش ، آن روزها ، روزهای آخر زندگی بود که در آن همه چیز را می شد دید ، درک کرد ، عاشق شد و عشق ورزید
معرفت در گرانی است به هرکس ندهندش پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهندش
صبح به کربلا رسیدیم و راهی محل اقامت شدیم ، در آن شلوغی ساعتی را پیاده پیمودیم تا به محل اقامت رسیم چرا که حلقه های متعدد ایست و بازرسی راهی را جز این برای هیچ کس ننهاده بود ، در چند خیابان آن طرف تر انفجارهایی که ما بعدا از آن ها مطلع شده بودیم ، رخ داده بود.
خیابان ها و اطراف حرم مملو از جمعیت عزادار بود ، همان دسته هایی که پای برهنه و با زن و کودک و پیر آمده بودند به لبیک یا حسینی اکتفا کرده و از دری که آمده بودند به دری دیگر خارج می شدند ،انگار می خواستند حکایت اربعین را دوباره تکرار کنند ، انگار می خواستند بگویند که ما به نوای زینب که یزید غره از پیروزی را وادار به عزاداری مملکت خویش کرد سراپا به عزاداری حسین آمده ایم ، این جا بود که دانستم که چرا از همان ورودی شهرهای مرزی که شیعه نشین بودند هر جایی بیرقی بر روی هر خانه ای بود ، موکبی در هر چند قدمی نهاده گردیده است و جانب همه ی جاده ها گروه های کوچک و بزرگی پیاده می روند
نمی دانم خستگی راه بود یا بهت حرم که دیگر اشکی از چشم بصر جاری نبود ، نمی دانم چشم دل قدر این لحظات را می دانست یا او نیز چون چشم از سرچشمه خشکیده بود ، حسین را داشت می دید ، بر خاکی قدم نهاده بود که سالهای سال که میان دو کشور جنگ و آتش بود ، حتی آرزوی نماز گذاردن بر خاک آن را بر باد فنا می دید .
این موج خروشان چه می خواهد از حسین ، مردمانی که هنوز آثار حمله ی صدام و کشتار آنان در دهه ی 1990 به عنوان آثار جنایت و کشتارشان بر روی دیوارهای حرم تابلوهایی یادآور آن روزها نصب گردیده است . عزیزی می گفت که روز عاشورا ، به تعبیری حسین به دست بچه های هیات حسینی کشته شد ، در همان احوالی که این همه زوار حسینی در کربلا بودند از راه ندادن غریبه در میان دسته های عزاداری ، برخوردهای خدام حرم ، راننده هایی که قیمت هایشان را به اوج رسانیده بودند ، مدیران و مسئولان هتل و برخی از زوار و .... می شد اخلاق یزیدی برخی ها را دید اما همانگونه که زنان قبیله ی بنی اسد اولین منادیان فریاد یا حسین بعد از شهادت حضرت بودند و در آن میان دعوا و بلوا به یاری امام حاضر پرداختند تا اجساد شهدای کربلا به خاک سپرده شود ، می شد این غیرت دینی را از زنانی دید که مردانشان را در این راه پرخطر و پررنج برای آفریدن این واقعه ی اعجاب انگیز و این حضور پرشور همراه و یاور شده بودند.
باید از حسین نیز جدا می شدیم اما ذوق و شوق دیگری بود که به زیارت باب الحوائج امام موسی بن جعفر و امامین عسکریین نائل می آمدیم. زیارت کربلا و به خصوص هر لحظه قدم زدن در بین الحرمین و توسل به شیرمرد کربلا حضرت ابوالفضل العباس ، آرامشی را در دل پدید می آورد که هیچ سکینه ای تا کنون با آن به قرابت نبوده است.
ابتدای صبح به حرم موسی بن جعفر می رسیم ، روز اربعین در کنار گاراژ ماشین ها که زوار ایرانی نیز حضور داشتند انفجاری شکل گرفت و جند نفری زخمی شدند و ما با این امید به این زیارت نائل آمدیم. صحن و سرای دلباز امام ما را به یاد مشهد و مدفن فرزند امام می اندازد ، انگار در ایرانیم و این صحن و سرا به سبک معماران ایرانی ساخته و پرداخته شده است ، هر چند که افتخار ایرانیان ، معماری همه ی عتبات عالیات عراق است . دقایق کم زیارت حرم شریف امام را باید به شوق زیارت امام عسکرین از خاطر دور کنیم
حرم چوبین امامین عسکریین و رواق کوچک این حرم با هر دلی چنان می کند که غصه ای افزون را بر غم و غربت شیعه می افزاید ، این منطقه که منطقه ای کاملا نظامی در گذشته و مردمانی با بغض نسبت به ائمه در طول این سالهاست که حتی به مضجع امام نیز رحم نمی کنند و حرم امام را تخریب می کنند . آن قدر این فضا پرالتهاب است که بیش از چند ساعت امکان حضور برای زوار وجود ندارد و باید به سلام و وداعی این زیارت را به پایان رسانیم. سرداب حضرت قائم نیز با صفی پرتعدد تنها امکان یک نماز دو رکعتی دارد و تا دل به تپش می افتد و اتصالی برقرار می شود باید رهسپار ادامه ی سفر شد ، سفری که تنها در خود زیارت امام زاده ای است که فرزند موسی بن جعفر و معروف به امام زاده سید محمد است و مابعد آن باید از عراق رفت ، باید سفر را به پایان برد و این لحظات را تنها به خاطره ها سپرد
اگرچه زیارت بی معرفت ارزشی ندارد اما راه وصول معرفت الی الله از معرفت به رسولان و صدیقان او می گذرد و این قبیل زیارات و عبادات ، راه اقصری است برای کسب آن.معرفت زیارت خانه ی حق سبحانه و تعالی ، معرفتی مجازی است از معرفت حقیقی ، همانگونه که خیلی نه قبور معصومین که خود معصومین را زیارت نموده اند اما بدون معرفت و شناخت و کسانی همچون اویس قرنی که در عهد رسول خدا می زیست ، ایشان را زیارت نکرد اما به معرفت شناخت رسول خدا نائل آمده بود
گر در یمنی چو با منی پیش منی گر پیـــــــــش منی چو بی منی در یمنی من با تو چنانم ای نگار یمنی خود در غلطم که من توام یا تو منی
همه از دست غیـــــــر ناله کنند