لحظات آخر ماه رمضان
اللهم غیر سوء حالنا به حسن حالک
خیلی هم بچه نبودیم ولی وقتی می خواستیم شب ها از منزل مادربزرگ درآییم ، بغض می کردیم ، بعضی وقت ها گریه می کردیم ، حتی آن وقت ها که همکنان و هم سالان هم نبودند می خواستیم آنجا بمانیم ، شب تا صبح ، صبح تا شب روی همان گلیم های پوسیده بنشینم و روی همان سفره های ساده غذا بخوریم.
ای خدای بزرگ!
اکنون بر ما که در حال ترک میهمانی بزرگت هستیم حال آن روزگاران را عطا کن.
دلهایمان را تنگ کن برای خودت ، برای جودت ، برای کرمت و برای سفره های باز بازت.
اشک های شوق را بر گرد گونه هایمان جاری ساز و ما را از این خوان پر نعمت محروم مساز.
خدایا!
رمضان رفت اما کرامت تو مستدام است و غفلت ما بی منتها.
+ نوشته شده در شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۳ ساعت 10:34 توسط عمادالدین ( عماد ) عظیمی
|
همه از دست غیـــــــر ناله کنند