خدا انشاله همه ما را عاقبت به خیر کند
امروز در مسجدی نشسته بودم ، بعد از نماز مُذکِری نقل نماز شب هشتم ماه روزه می داد که بعد از دو رکعت نماز کذا و کذا ، 1000 سبحان الله وارد است. پیرمردی پشته بر هم برآورده و موی سپید کرده که جنبم نشسته بود و جبینی برآمده از مهر و انگشتری عقیق بر دست داشت به دیگری می گفت: آخر که گیریم چون بر جای آوردیم چنین اعمال سخت را ، چه گیرمان آید. من از سال 1342 و وقتی نوجوان بودم در این مسجد رفت و شد دارم و نه گره ای از زندگی ام باز شده و نه حال خوشی دارم و نه زن و فرزندنیکویی.
در بهت کلام آن سالخورده سن و فرسوده دل هنوز درمانده ام و تنها "از خدا می طلبیم صحبت روشن رایی"
یا ایها الذین اسرفوا علی انفسکم لاتقنطوا من رحمه الله ان الله یغفرالذنوب جمیعا
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۳ ساعت 14:24 توسط عمادالدین ( عماد ) عظیمی
|
همه از دست غیـــــــر ناله کنند