چند روز پیش مصاحبه ای خواندم از زنی معلول در تهران که دست فروشی می کرد. سه پسرش  یکی وکیل و دیگری پزشک و دیگری هم شغل مناسبی داشت ولی همسرانشان راضی به نگهداری از او نبودند. شوهرش کارگر روزمزدی بود که امیدش بعد از مرگ به پسرانش بود ولی آنها حتی از حال مادرشان هم خبری نمی گرفتند. اما باز هم او گلایه ای نداشت و برای بچه هایش آرزوی خیر می کرد.
نکته جالب ماجرا, کامنت های (نظرات) کاربران بود که (دور از این جمع) نوشته بودند که : "آن وقت این دکتر می خواهد جان مردم را نجات دهد و آن وکیل هم از حق دفاع کند. "
به هر حال دنیای غریبی است و چنین آدم هایی متاسفانه و بدتر از آن چنین تفکری در روزگار ما کم نیست, تفکری که امروز به هر بهانه ای بیش از پیش مشهود است.