قبل تر ها در مقابل کلمه سینما که ظاهرا ریشه لغوی یونانی دارد از سی نما برای معنا بخشی به جلوه های متعدد هنری, اجتماعی, تکنولوژیکی, سیاسی و... بهره می بردند اما اکنون من به بهانه حضور اجباری و جهت مرافقه بین قلوب در سینما پس پانزده سال عزلت از آن به سه وجهه از این هنر بزرگ بشری می پردازم:
یکم : آن قدر سناریو و کارگردانی و عوامل سازنده فیلم ضعیف است که بعضی وقت می توان از پشت خروارها زمان و مکان, خستگی و "واسه پوله" کار "دلقک" را دید و به این کلام عامل بود که " تو دیگه به دلقک نمی خندی". واقعا سینما به ضعیف ترین جایگاه خود در جهان و امروز در ایران تنزل کرده و کمتر کسی برای دل و عقیده خود می نویسد و بازی می کند و کارگردان می شود.
دوم : تماشگر هم این تنزل را فهمیده و فقط برای ساعتی سرگرمی یا از  روی بی مکانی به سینما پناه آورده است که حتی خنده های او نیز در یک فیلم کمدی تهوع آور است.
سوم: هنر هفتم از سخت ترین مشاغل شمارش شده است که به واقع تاثیر بصری و سمعی آن بر مخاطب با هیچ هنر دیگری قابل قیاس نیست ولی هزاران حیف که امروز آن قدر این هنر بی ارج و قرب گردیده است که سینما تنها مکانی برای عقده های اخلاقی بعضی گشته و اگر روزگاری به دلیل حضور اراذل و اوباش مکانی برای خانواده ها نبود, امروز نیز جولان معشوقان خیابانی و عریانی های پنهانی گردیده است و سینما را بیش از پیش به محاق برده است.

به امید روزی که خالقان سینما به هنرمندان و تماشاچیانش به هنر دوستان باز گردد.