طرف بحث:
نکته اول: .....
نکته دوم: بحث درباره اجتهاد رهبری
۱) چرایی بحث و سبب اصلی اشکال مستشکلین:
اول سببی که موجب ضرورت بحث از اجتهاد رهبری می شود، تصدی این مقام و ضرورت اجتهاد در اوصاف ولی فقیه است. در حقیقت کسانی که اجتهاد رهبری را قبول ندارند میخواهند تصدی این مقام از سوی ایشان را نامشروع معرفی کنند.
دوم سبب ( که به نحوی شعبه ای از فرض اول نیز به حساب می آید) فقدان سندیت نظرات شرعی ایشان در اعمال حکومتی و عامه است.
۲) شعبه های مطرح در اشکال:
نخست اجتهاد و رهبری دوم اجتهاد و مرجعیت
3) طرق اثبات اجتهاد: آن گونه که در رساله های عملیه از نظرگاه مراجع عظام تقلید بیان گردیده است طرق اثبات اجتهاد و جواز تقلید سه راه است یقین فرد، شهادت دو نفر عالم، گواهی جمعی از اهل خبره. دراین زمینه ضروری است تا بگویم مطابق آراء فقهاء شرط تصدی مقام قضا در زمان حضور امام نصب است که یکی از راه های اثبات آن شیاع میان مسلمین و مومنین است. و در نصب عام نیز میان فقهاء اختلافاتی است ( این را از جهت انتصاب قاضی القضات جامعه اسلامی که تحت لوای ولی فقیه است عرض نمودم ... ) 

۴) مؤیدات و ادله ابات اجتهاد رهبری :
اول: مطابق با نظر حضرات آیات اراکی، مشکینی، بها الدینی، جوادی آملی ، فاضل لنکرانی و مهدوی کنی انتصاب رهبری معظم انقلاب به مقام رهبری انتصابی شایسته بوده است و از آنجا لازمه تصدی این مقام اجتهاد فرد مذکور است و نصب شایسته جز با وجدان شروط انتصاب معنا نمی یابد لذا تایید انتصاب به شایستگی به منزله تایید احراز شروط انتصاب در فرد منتصب خواهد بود
دوم: به شهادت حجة الاسلام احمد خمینی (ره) و آقای مجتهد شبستری و خانم زهرا مصطفوی امام راحل (ره) رهبری را واجد اجتهاد لازم در ولی فقیه می دانستند و ایشان را فردی مجتهد معرفی می کردند.
سوم: علاوه براین شهادت و رای نمایندگان خبرگان رهبری بر مجتهد بودن رهبری معظم انقلاب و انتصاب ایشان به این مقام دلیلی دیگر بر احراز ملکه اجتهاد توسط ایشان است.
چهارم: پس از فوت مرحوم شیخ الفقها حضرت آیت الله العظمی اراکی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم که جمعی از مجتهدین طراز اول حوزه علمیه قم در آن حضور دارند با صدور اعلامیه ای آیت الله خامنه ای را حائز ملکه اجتهاد و شایسته مقام مرجعیت معرفی نموده اند. (البته در این زمینه تشکیکاتی از سوی مرحوم آذری قمی که از طرفداران محکم رهبری بوده اند صورت گرفته و برخی از سیاسیون نیز در نشر شایعاتی تلاش نمودند که از وجاهت برخوردار نیست. [توضیح این مقال فرصتی دیگر می طلبد] )
پنجم: اگر تمامی این مؤیدات اجتهاد ایشان جهت کفایت از مقام رهبری را مغفول عنه در نظر بگیریم. بیانات علامه حسن زاده آملی در تکریم آنچنانی مقام معظم رهبری برای تایید ایشان نزد اهل معرفت کفایت خواهد نمود
والعاقبة للمتقین.
ارادتمند التماس دعا.

بنده:
چون به واقع هیچ گونه انتفاع مالی, مقامی, سیاسی و... از این بحث برای خود قایل نبوده و صرفا (انشاالله ) دنبال کشف حقیقت هستم و شما را نیز در این چند سال شناخت مصداق همین امر دانسته, ادامه بحث را به شرح ذیل تقدیم می کنم. همچنین از تاخیر به دلیل زمان برای تامل و نگاشتن عذر تقصیر می خواهم و امیدوارم این بحث فقط از جنبه علمی و ماهوی دنبال شود و پس آن دلخوری های معمول در مباحث عامیانه را در پی نداشته باشد, چرا که از منظر حقیر  بهره از این بحث کسب فیض از فیوضات کلامی و علمی جنابعالی است.
نخست آنکه من در بند اول اصلا نظر خاصی ندارم, چون کلا اصل ولایت فقیه را محل اشکال می دانم, اگرچه در مکتوبات آقای کدیور به خصوص در اخیر این بحث( عدم شرط لازم برای منصب ولایت) نکاتی را مشاهده کرده ام.
دوم بحث ایفادی نه بر مبنای نظرات فقهی فقها رضوان الله تعالی علیهم در کتب فقهی که رسم مالوف حوزه های شریف علمیه در اجازه اجتهاد بود که در این باره و به گواهی سایت ایشان, چیزی در این زمینه و کسب درجه اجتهاد از عالمی که ایشان نزدش تلمذ کرده باشد, یافت نمی شود.
سوم از لحاظ تاریخی و نه فقهی, مساله تاییدات حاکم خیلی مورد وثوق نیست, چه آنکه از جریان سقیفه تا حکومت های اموی و عباسی و همچنین دوران معاصر در ایران و جامعه العرب منجمله صفویان و قاجاریان و پهلوی و سعودی هماره عده ای خواه از روی حب دنیا, خواه تقیه و خواه اشتباه سهوی و امر نحن نحکم بالظاهر و یا حفظ نظام و امنیت به ولایت و حقانیت خلیفه رای داده اند.
چهارم علی رغم تاییدات ایجابی موصوف, ردیات فراوانی نیز می توان به عنوان نمونه ذکر کرد که منجمله نظر مرحوم آیت الله منتظری قدس الله نفس الزکیه است که به اعتقاد برخی مبرزترین شاگرد مرحوم آیت الله بروجردی و حتی به تعبیر آ.خمینی در آخرین وصف از ایشان در نامه معروف حاصل عمر و ذخیره انقلاب و محل رجوع مردم در آرای فقهی (نقل به مضمون کردم) اند آنجا که خطاب به رهبری فرمودند "شما مرجع باش ولی حکم نده!!!" البته آن مرحوم مبرور خود در پیامی این انتخاب را شایسته و اولین نفراتی بودند که به رهبری جدید تبریک گفتند. همچنین عدم دیدار آیت الله وحید پس از جریانات ۸۸ با رهبری در قم و سپس و با فاصله کمی دیدار با آقای هاشمی(به عنوان نماد مخالفان و نه شخصیت اصیل) و به گواه حاضران, تعارف و اصرار بر جلوس ایشان در کرسی خود در کنار دیگر مخالفت های علنی, ضمنی و خفی به عنوان عدم تایید رهبری انگاشت. همچنین همیشه باید جایی برای شاهدان خاموش فارغ از مخالفین و موافقین نیز باقی گذاشت.
پنجم به تعبیر حضرت مولانا که " هر کسی از ظن خود شد یار من" نظرات بزرگان مذکور نیز برای هر شخصی تعبیر خاصی دارد کما آنکه نه حقیر که برخی از اعزای گرانقدر که از ذکر نام شان معذورم مرحوم مبرور شیخ ما را مخالف جریان حاکم و برخی چون {دوست گرانقدر مشترک مان} قایل به احتیاط و تایید تقیه مندانه ایشان و نظام اند. هر چند حقیر خودم در باره مرجعیت آ.خامنه ای از مرحوم شیخ شنیدم که " من با ایشان مباحثه نکرده ام که ایشان را تایید یا رد کنم" و به منسوبین نزدیک, آقای سیستانی را اشاره می فرمودند. 

نکته پایانی آنکه علی رغم ارتباط مستقیم به محل بحث (اجازه اجتهاد آ.خامنه ای از یک مرجع) لیکن منطبق با روح موضوع, سفارش مولای متقیان که فرمود :مرد را به حق بسنجید و نه حق را به مرد که مشمول تمام مدایح و تاییداتی است که مفصلا در این سال ها از حضرات موصوف شنیده و در مباحث پیرامون به آن توسط موافقان ایشان بسط داده شده است, مترتب می گردد و به قول مرحوم شیخ (در بحثی فقهی)ولو همه مراجع هم نظر خاصی داشته باشند تا وجود حضرت صاحب نزد من و مستقیم مساله را تایید نفرمایند, من قبول نمی کنم.

إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ ۚ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ ۚ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ(هود/88)

ملتمس دعای خیر
 

طرف بحث:
اما بعد؛
اول: قاعده ای است در فقه امامیه که متکلمین نیز به هنگام استدلال به آن تمسک میکنند. فقها و متکلمین معتقدند اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال. به این بیان که اگر در جایی برای دلیلی حداقل دو احتمال وجود داشته باشد نفیا و اثباتا نمی توان به آن تمسک نمود مگر از طریق حذف یکی از احتمالات که این شیوه بحث را در منطق تحت عنوان برهان سبر و تقسیم تعبیر می کنند.
دوم: مرحوم شیخ اعلی الله مقامه الشریف عزیزی است که من دیر هنگام توفیق آشنایی با ایشان را یافته ام اما آن گونه که در تشخیص خویش بدان دست یافته ام عالمی محتاط و متقی و پارسا بوده اند.‌ اگر توفیق زیارت حضوری ایشان نصیب حقیر می گردید و افسوس آن بر دلم نمی ماند حتما در مباحث خویش از نعمت وجودیشان متنعم می گردیدم لکن مع الاسف الشدید چنین نشد و اکنون با حجمی از متناقضات گفتاری در کنار عزیزان و یادگاران ایشان روبرو هستم که امکان استنادی به ایشان را از بنده سلب نموده است، اما بدان سبب که خویش را ملزم به رعایت حریم آن دردانه فرزانه میدانم و نمود آن را تنها در حفظ حریم عزیزانشان میدانم حتی الامکان از بحث و مجادله در خصوص استنادات به آن عارف واصل پرهیز میکنم و از شما میخواهم حریم آن عالم ربانی را به عرصه مباحثات داخل نفرمایید که به سبب پیش گفته، متاسفانه برای این حقیر قابلیت ارجاع و استناد وجود ندارد. اگرچه {دوست گرانقدر مشترکمان} مؤیداتی را در خلوت فرموده اند که بنده به آن مؤیدات نیز نفیا و اثباتا استنادی ندارم و آنچه در نظرگاه خویش سعی بر آن دارم کسب فیوضات از مضجع شریف و تربت پاک است.
سوم: نام علما و افرادی را در فرمایشاتتان مورد استناد قرار داده اید که حداقل مشمول قاعده سابق الذکر اند لذا نفیا و اثباتا نمی توان ردیات مورد استناد به ایشان را پذیرفت لذا از دایره استناد خارج اند.
چهارم: مرحوم منتظری غفرالله لنا و له را شایسته استناد نمی دانم که اگر لازم باشد ورود به بحث از ایشان مجالی دیگر میطلبد و دراقل موضع ایشان نیز به دلیل گذشته، فاقد مرجعیت استنادی در نزاعات این گونه اند که این غیر از مواضع تهمت بودن دلیل و جرح آن است( بیان قصد جسارت ندارد اصطلاحی است) لذا از به میان کشیدن مقولات آن مرحوم ثمره ای بر ختم مقال حاصل نمی گردد.
پنجم: علمایی که در اثبات اجتهاد رهبری معظم انقلاب به تاییداتشان اشاره گردید خارج از قاعده مذکور اند و تاییدات آنان مشمول احتمال تقیه ای بودن نمی گردند تا از امکان استناد خارج شوند. و چون مقدمات حکمت در خصوص اطلاق کلامی حضرات فراهم است استناد به اطلاق کلامی ایشان موجه به نظر می رسد.
ششم: فصل میان تاریخ و فقه فصل بلادلیلی است که مبنای علمی ندارد.دانش های اسلام مشتمل است بر تاریخ و فقه و کلام و تفسیر و ... لذا نمی توان روایات تاریخی مستند را مفروغ عنه پنداشت، لکن استناد شما به این مبنا را که در تاریخ مصادیق فراوانی از فلان و فلان وجود داشته لذا ما نمی توانیم به مصادیق این چنینی استناد کنیم را نمی توانم پذیرا باشم که این خود برای پایه تمثیل منطقی و قیاس اصولی است لذا فاقد حجیت استنادی در استدلال ها است ضمن آن که تمثیل اضعف الدیل است. البته در این خصوص می توان استنادات تاریخی ائمه اطهار علیهم صلوات المصلین را مورد استفاده قرار داد که این نه معنای قیاس مع الفارغ بلکه ارجاع به منابع استنباطی است که خود بحثی جداگانه و مفصل نیاز دارد.
هفتم: علامه حسن زاده آملی وحید عرفان اسلامی و حکمت الهی است صاحب نفسی که دردانه روزگار است پس از معصومین. در نظرگاه حقیر استنادات شهودی ایشان هم بصیرت افزا است و هم حجیت شرعیه دارد. این هم بحثی جداگانه می طلبد که شناخت شما و مقبولیت ایشان نزد شما را نمیدانم تا چه میزانی است. اگر اقوال ایشان نزدتان حجت باشد همین یک دلیل بر کشف حقیقت کفایت می کند و‌ اگر فاقد چنین مرجعیتی است آن را مغفول عنه به حساب آورید که تمایلی به بحث از کرامات علامه در وجود حقیر نخواهید یافت. 

هشتم: برادر عزیزم ...... حقیقت در عصر غیبت محفوف به شبهات است. حرکت بر خط ولایت امیرالمومنین و تکیه بر محکمات و پرهیز از شبهات تنها راه نجات در آخر الزمان است. حقیر سراپاتقصیر اگر نبود که جانب احتیاط برمیگزیدم به قطع و یقین از معظم له تقلید می نمودم لکن طریق احتیاط مرا مجاب نمود تا زمانی که بتوانم از فردی غیر از ایشان تقلید نمایم. ای کاش می توانستم کرامات وجود نازنینشان را برایتان مبسوطا شرح دهم اما چون یقین دارم که اثباتا اثری ندارد و در نگاه نازنینتان مرا فاقد مبنا می نماید بیانی در این خصوص ندارم. هجمه اطلاعات صحیح و غلط زندگی ما را انباشته شبهات نموده است والعاقبة للمتقین. ارادتمند التماس دعا.

بنده:
در خصوص بند اول که توضیحی بود, سخنی ندارم و در مورد دو و سوم بنا به قاعده اول (گرچه  برای من نفی وجود دو احتمال است و یقینا آن کس است اهل بشارت که اشارت داند ) ولی جهت احترام به نظر شما سخنی نمی گویم. در خصوص بند چهارم به سبق بند سوم و مطابق نظر حضرتعالی,  وجود منازعات در خصوص ایشان, دخول به بحث استنادی به ایشان را جهت کسب ثمره بحث مفید نمی دانم. هر چند به قول مرحوم بروجردی که می فرمودند : " انا فی کل یوم رجل " و مواضع قدیم و جدید ایشان دلیلی بر جرح و تعدیل شان نمی گردد و حقیر بنابر اظهار بزرگان, ایشان را از اعلم فقهای معاصر می دانم که به دلایلی که شما در بند دوم اشاره کردید از علت عدم تقلید از ایشان معذورم.
پنجم, یا به دلیل ضعف و بضاعت علمی و یا شیوه استدلالی حقیر استدلالات حضرت شما را در بندهای ۵ و ۶ نمی توانم پذیرا باشم و لااقل بر اساس شواهد فراوان و کسب فیض از محضر منبر فواضل معظم, امکان اشتباهات سهوی یا نفسی, تقیه بر حفظ جان یا دین یا نظام را در تاییدات (اجتهادی یا رهبری) آ.خامنه ای بعید نمی دانم.
ششم, بنابر علم و وسعت فکری قلیل, از علامه حسن زاده آملی که از فحول علما و انجم سپهر عرفاست, سخن ها و تماجیدی شنیده ام, هر چند جز تورقی از بعض کتبشان, به مطالعه کتب شان میسور نشده ام. اما نظرات ایشان در خصوص رهبری حاضر و قدیم و انقلاب به مثابه بند سابق, حجیت شرعی و عقلی ندارد.
هفتم, اگرچه باید از صداقت شخص رهبری و دفتر ایشان در عدم حذف این نکته معروف ( نزد سیاسیون مذهبی و حوزوی) که آ.خامنه ای به رسم مالوف حوزه های علمیه اجازه اجتهاد از علما و فقهای عصر خود را پس از اتمام تحصیلات حوزوی در دروس مقدمات و خارج ندارند, تقدیر کرد ولی این مساله واقعیتی است که اگرچه با ده ها تاییدیه از علما و فقهای زمان همراه شود, لیکن به عنوان امری قابل تامل باقی می ماند.
هشتم, من هم موافق پاراگراف اول بند مشابه الرقم مرقومه شریف هستم و اگر جز این بود متمایل به بحث در این زمینه نبوده و نیستم و به واقع به کسری از دقایق پس استماع کرامات اثباتی از ایشان همچون دوران کودکی که ارادتی وافر به بنیانگذار انقلاب داشتم به یاد آیات استهزا کفار در مقابل اخبار و معجزات پیامبران می افتم ولی با یادآوری کثرت اطلاعات نفی ای به موازنه منفی از ایشان تن می دهم ولی اگر بخواهیم به نتیجه ای از کشف حقایق در این باره و دچار نشدن به فتن آخر الزمان برآییم نمی توانیم با شیوه های هشتگانه شما و حقیر به نتیجه متقن برسیم و باید یک روش مشخص برای ادامه بحث (در صورت فراخ فرصت و تمایل عالی) پیدا کنیم. چرا که به اعتقاد حقیر عمل به احتیاط نیز روش خاصی دارد و ممکن است خدای ناکرده به روش اشعری و خوارج منجر گردد که قبول و نکول بعضی فروع فارغ از اصول است.
وَمَن يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ
در پناه ایزد منان 

طرف بحث:
ظاهرا ما با یکدیگر در مغفول گذاشتن اکثر ادله می توانیم توافق کنیم و آنچه محل نقاش قرار گرفته عمده دلیل پنجم و ششم است و آن گونه که من میپندارم، اختلاف ما در دلیل پنجم بازگشت میکند به نوع شناخت شما از آیات عظام مشکینی، جوادی آملی، فاضل لنکرانی و مکارم شیرازی. اگر چنین باشد صور مساله خارج از این نخواهد بود که یا اعاظم قم را در معرض اتهام تبعیت از هوای نفس بدانیم و مشغول به دنیا ( تا کنون) یا نظر ایشان را خوفا من عقاب السلطان فرض کنیم و یا فرض مساله را منحصر به لزوم حفظ نظام نماییم. به جهت مواضع ثابت در خلوت و جلوت که از ایشان سراغ دارم وتمایل قلبی مظهر به لسانی که نزد ایشان به عینه مشاهده کردم احتمال خوف از عقاب را به یقین منتفی میدانم و انصاف نیز چنین حکم می کند تا علت در تایید حسب تقیه ندانم. اما اگر حفظ نظام باشد که اثبات شیء نفی ماعدا نمیکند و ضدیتی میان این فرض با فرض حکم به حق وجود ندارد تا نفی اجتماع ضدین لازم باشد. پس تنها فرض مردود تبعیت از هوای نفس است که اعاذنا الله من هذه الاقاویل.
گمان میبرم. الاحتیاط حسن علی کل حال و سبیل من الهلاکة و چه فرق است میان اشعری گری و احتیاط در آخرالزمان که بدان ماموریم. اکنون بحث را پایان یافته میپندارم و ادامه آن را نقاشی مجادله آمیز زیرا اثبات اجتهاد به بیان مجتهدین مکفی از طریق وصول به حق است و عهد مألوف مانع از نفی رساله های عملیه نخواهد بود که سندیت مبنای شهادت عدلین اقوی از عهد مألوفی است که اعظم امامیه در کتب شریفه بر آن مهر تایید نهاده اند. هرچند فقدان اثبات به طرق سلسله وار نافی اثبات به شهادت عدلین نیز نخواهد بود. والعاقبة للمتقین. التماس دعا

بنده:
از فرصتی که در این مقال با مشغولیات و .... گذاشته سپاس و اما علی رغم تمایل به ادامه بحث برای شفاف شدن ذهنیت مشوشم در قضیه مزبور, مبنا را به احترام سخن شما مبنی بر خاتمه بحث بر محور کلام زیر می گذارم :
وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ 

توضیح : مواردی که به صورت نقطه چین آمده به دلیل تعارفات معمول و عدم ارتباط با موضوع حذف و موارد درون قلاب به علت ناشناخته ماندن طرف بحث, تغییر داده شده است