امپراتور و ملکه ژاپن
دکتر یزدی تعریف می کرد که قبل از انقلاب به یکی از کشورهای اروپایی (به نظرم بلژیک) رفته بود . گفت دیدم که در مجلس بر سر پیشنهاد پادشاه برای کمک به یکی از موسسات خیریه جنجال شده است . خیلی تعجب کردم که چرا اینقدر نسبت به پادشاه شان بی اهمیت هستند و در حالیکه ما و کشورهای آسیایی این قدر به پادشاه هایمان ارج و قرب می دهیم ، این ها حتی بر سر پیشنهادات خوب و انسان مدارانه ی پادشاهانشان چنان موضع گیری می کنند که انگار جنایت کرده است!؟
به دوستم(احتمالا وزیر یا یا نماینده ی مجلس آن کشور بوده است) گفتم که چرا این چنین می کنید ، او که پیشنهاد بدی نمی دهد و می خواهد به مردم فقیر کمک کند. گفت که در اینجا پادشاه فقط یک نماد است و اگر درصدی مردم احتمال دهند که این نماد می خواهد عرض اندام کند و با همین پیشنهادات انسان دوستانه ی خودش جایی برای تصمیم سازی و اقتدار خودش باز کند ، با یک قیام و قعود(اشاره به نوع رای گیری در پارلمان ها) او را برکنار می کنیم.
اما در کشور ما داستان، نه در قبال پادشاه و رئیس و وکیل که در خصوص حتی رئیس یک اداره و شرکت کوچک در فلان روستای دورافتاده به عکس است. نوع رفتار ، کردار و دیالوگ قشر تحصیل کرده ی ما که حتی در یک شرکت خصوصی وابسته به یک سرمایه ی کوچک شخصی هم هست با این عادت ناپسند رشد کرده است و برخی وقت ها دقیقا همان صحنه های طنز مجموعه های "برره ، پاورچین و دیگر کارهای آقای مدیری" به وضوح برای ما تکرار می شود.
خدا رحمت کند مرحوم بازرگان را ، می فرمود کشوری که با 2500 سال سلطه ی سلطنت عادت کرده است با یکی دو سال که نه با 25 سال دموکراتیک زندگی کردن هم نمی تواند عوض شود و خدا حفظ کند آقای خاتمی را که می گفت روحیه ی استبداد از خود استبداد بدتر است. استبداد را می توان با اراده و خواست به کنار زد ولی روحیه ی استبداد زدگی را به این راحتی نمی توان کنار زد.
ژاپن که با دشمن مشترک ایران در سال های دور و البته دوست ما در این روزها(!!!) یعنی کشور روسیه ، سر تخاصم داشت ،بعد از مشروطه داشتن حکومت خود توانست به پیروزی برسد . در جریان مشروطه ی خواهی ملت ایران ، نام این کشور بیرق مبارزه طلبی گردیده بود و این شعر که امیدوارم امروز نیز برای ما درسی باشد ، بر ورد زبان ها بود که:
همه از دست غیـــــــر ناله کنند