هنوز این قدر اوضاع اقتصادی خراب نشده بود که سوار بر پیکان قراضه مردی میانسال شدم و در اثنای صحبت با او یافتم که بیچاره برای کمک خرج زندگی و به جای شیفت استراحتش مسافر کشی می کند.
آری در پس آه و حسرت از دست دادن آتش نشانان عزیزمان (به تعبیر استاد محمد علی کشاورز, جان فشان) یاد آن آتش نشان مسافر کش افتادم, غیورانی که برای نجات و احیای حیات هم نوع خود حتی بالاتر از مجاهدین جبهه جنگ, هر روز جان خویش را در خطر می بینند و با کمترین چشم داشت و امکانات برای مواجهه با خطرات جانفشانی می کنند.
درود خدا بر ایشان.
اما چه اسفناک است که عده ای برای همین جان بی مقدار که به هر حال باید روزی از کالبد تن بیرون آید می کوشند, از مام میهن فرار می کنند و با زر و زور و تزویر نگاهش می دارند و شاید اینجاست که می توان فهمید که فی الواقع آنانی که همچون این جانفشانان, ممات خود را به حیات دیگران ترجیح دادند نمرده اند و این تن های مرده های متحرکی که در آنها حس نوع دوستی, میهن پرستی و اعتقاد به ارزش ها کم رنگ شده یا حبط گردیده است, در زباله دان تاریخ محو گردیده است.

وَلَا تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَٰكِن لَّا تَشْعُرُونَ

و به آنهایی که در راه خدا کشته می شوند، مرده نگویید؛ بلکه آنها زنده اند، ولی شما نمی فهمید.
(بقره/154)