نمی توان این واقعیت را انکار کرد که پس از سقوط دوران صفویه ، ایران هماره رو به اضمحلال داشته است. هر چند که درباره تاریخ به این سادگی نمی توان قضاوت کرد ولی حداقل می توان از شوکت ایران در زمان هخامنشی تا بدایت دولت ساسانی و سپس از دوره صفوی تا دوره نادری و زندی دفاع کرد. درباره دیگر قرون و نقاط جغرافیایی نیز عدم قضاوت کار را راحت می کند اما این نکته قابل کتمان نیست که در یک صد سال اخیر روز به روز عقب افتادگی های ما در دو بخش مادی و معنوی رو به سقوط می رود. شاید آمار حمل و نقل و یا ارتباطات صد سال پیش با امروز در یک نقطه خاص کشور مثل بلدیه تهران را بسنجیم به عوایدی نایل آمده ایم اما اولا این پیشرفت در مقایسه با مقیاس جهانی ناچیز ثانیا در مقابل فقدان هایی مثل مرگ و میر ناشی از آن، محیط زیست و غیره بسیار نابرابر و ثالثا به عنوان حل مشکل بشری برای این دست آورد باید زیر سوال جدی قرار داد.در مسائل مادی قیاس هر پیشرفتی حداقل در این سده با همین موارد مواجه می شود و بالواقع پیشرفت بشری حداقل در کشور ما با آثار سوء در کاستن اثر آن پیشرفت و یا بعضا پسرفت های معنایی بوده است. اما در مسائل معنوی اوضاع وخیم تر است. تعدد روحانی، مسجد ، حسینیه و تریبون بلعکس به کاهش متوسط ارزش های اخلاقی گردیده است که این مدعا کاملا از آمار رسمی پرونده های قضایی ، طلاق ، خودکشی ، نزاع ، تعدد جستجوی مطالب مستهجن در اینترنت ، ازدواج سفید ، فضای جامعه و شواهد معلوم است.به قولی روزگاری مردمان با تیغ ریش خود می زدند و امروز با ریش خود مردم را تیغ می زنند.

وقت صرف کردن برای اثبات این مدعا که کشوری عقب افتاده در مادیات و معنویات هستیم برای کسانی که این شعار را باور دارند یا قبول ندارد ، بیهوده به نظر می آید ؛ چرا که چنین امری ظاهرا به جای یک بحث منطقی و آماری تبدیل به یک مجادله شده است و باورها و اعتقادات جای منطق را در بحث گرفته است. لذا به جای پرداختن به این امر که از نظر من "صغری بحث" است سراغ "کبری بحث" می روم که علت این عقب افتادگی کجاست.

مردمان عادی که روزمره باید به فکر معاش و زندگی خود باشند و سپس در وقت فراغت با تجدید قوایی از تفنن و استراحت خود را برای کار و گرفتاری های فردایشان مهیا کنند ، اگر اعصاب و درگیری هایشان فرصتی برایشان بگذارد نهایت وقتی که داشته باشند در یک روز به ساعتی چند برای مطالعه خواهند بود تا مطلبی جدی و آینده نگر را تتبع کنند و فرصتی برای مطالعات جامع و تفکر و تتبع و همفکری ندارند.

در هر جامعه ای گروه های مرجعی وجود دارند که به دلایلی مورد علاقه و رجوع مردم قرار می گیرند و لزوما این افراد جزء رهبران سیاسی و اعتقادی نیستند. البته ممکن است در برهه هایی از زمان روشنفکران مرجع مردم نباشند اما این گروه هماره از نزدیک ترین و تاثیر گذارترین گروه هایی هستند که گاه به صورت مستقیم بر مردم و گاه بر رهبران مردم تاثیر می گذارند.

در صد سال اخیر و تا قبل از بروز و ظهور اینترنت آدم های مشخصی حداقل در کشور ما به صورت مشخص وجود داشته اند و تاثیراتی غیر قابل انکار بر مسیر جامعه ما گذاشته اند.مثلا در جریان انقلاب ۵۷ ، این افراد مشخص و تاثیر آنها گاه بر توده مردم ، گاه بر دانشجویان به عنوان محرکین مردم و گاه بر رهبران مردم بوده است.در عصر حاضر نیز اگرچه این صحنه بسیط و دایره آن تغییر کرده است و مردم داده های خود را از وسیطه ها و رسانه های متعدد اخذ می کنند اما انکار تاثیرات شگرف روشنفکران بر جامعه غیر قابل قبول می نمایاند.

یقینا بازوی اجرا ، قانون گذاری و حتی نظارت های قانونی بر عهده جمعی خاص می باشد که در هر کشور بسته به نظام آن با اعدادی کم و بیش متظاهرست ولی سه نهاد دولت ، مجلس و دادگستری در هر کشوری با آماری مشابه و نهایتا چند هزار نفره در کلان مساله وجود دارند و مابقی مردمان به عنوان زیر مجموعه عمل می کنند. اما در این بین توده های مردم هستند که عامل پایداری و سرنگونی حکومت هایشان می باشند. از طرفی تفاوتی ماهوی بین قدرت های جسمانی و افکار و اندیشه ها نیست و صرفا انگیزه های کاری موجبات تغییر الگوی کار در جوامع مختلف است.لذا با بررسی دو عامل مدیریت (مجموعه حاکمیت) و عوامل اجرا ( مردم ) می توان به پیشرفت و پسرفت جوامع پی برد.

آنچه در مقدمه آمد سعی در اثبات این نکته داشت که یکی از عوامل مهم تاثیر گذار در رشد جوامع ، روشنفکران اند که بر کلیت افکار و عقاید جامعه(حاکم و مردم) موثرند و بررسی اندیشه ها و عقاید ایشان می تواند در شناخت جامعه کمک شایانی نماید.لذا در ادامه به بررسی کلیت این افکار به کمک امثال موردی می پردازم.

الف:تعصب مذهبی

ب:علایق ملی

ج:گرایش به غرب

د:مسحور شرق و اندیشه کمونیسم

ه:عاشق گفتن و نوشتن

و:میل به قدرت

ز:ناتوان در رد شهوت

ح:بی بنیه مالی

ط:تحت تاثیر وقایع یومیه

به نظر عواملی چند از مشکلات این طیف از جامعه ما در دوره معاصر بوده است که شاید بتوان دیگر عوامل موجود را بسته ای از آن ها دانست و البته شاید نکاتی نیز به دست نسیان رفته باشد؛ اما از عناوین کنه مطلب واضح و شاید توضیح آن کسل آور و موجبات تطویل سخن گردد ، لیک به شرح مختصری از عوامل مزبور باید اشاره داشت که روشنفکری که از روی تعصب چه دینی و چه قومی سخنی بگوید نمی تواند موجبات پیشرفت جامعه خود گردد و برای این است که روحانیان معمولا روشنفکران خوبی نیستند چرا که متاسفانه نه از روی یقین که از تعصب به الحاح مطلبی می پردازند.

مطالب قوی باید و معنوی

نه رگ های گردن به حجت قوی

و معتقدم که روش قرآن و تحدی پیامبران و معصومین علیهم السلام خلاف روحیه ی طلبگی امروز بوده و ایشان به براهین واضحه به استدلال می پرداختند و بالواقع در مقابل هر منش و روشی مطابق او منطق داشتند. آنچه امروز در قبال مسائل اهل سنت و کردستان نیز معمولا از سمت روشنفکران مطرح می شود نیز بوی روشنفکری و روشنگری ندارد و بیشتر شبیه یک مطالبه قومی است اگر بوی فتنه ندهد. و اما روشنفکری میرزا ملکم خانی نیز هنوز در کشور ما ساری و جاری و عامل بدبختی بیش از پیش جامعه ماست که عده ای به جای پیشنهاد فرمول و راهکاری برای جامعه عقب مانده ما یکسره گوش به چشم غرب داشته و یا در گذشه ای نه چندان دور به اندیشه های مارکسیستی چشم دوخته بودند و امروزه نیز در قالبی نو به دنبال آن می چرخند. در واقع همان حرف ساده شده میرزا در زبان هایی چرب و رنگین تر امروز به فکر آن اند که فی المثال ایران با تمدن ۲۵۰۰ ساله ملی و ۱۴۰۰ ساله دینی خود از نوک ناخن تا فرق سر به سبک کبک زیبای دنیای امروز یعنی ایالات متحده آمریکا با ۴۰۰-۵۰۰ سال پیدایش و پس از دویست سال جنگ داخلی و بر اساس شکل گیری اشغال و آدم کشی تبدیل شود.از دیگر مشکلات روشنفکری مان آن است روشنفکران ما بیش از آنکه فکر کنند ، اظهار نظر می کنند و به نوعی حرص و طمع عقب نیافتن از هم نوعان موجبات این روش گردیده است.فی المثال اگر بخواهیم مقایسه کنیم ، اگر حافظ را قله ی بلند عرفان و شعر پارسی بدانیم که تنها دیوان کوچک اشعارش به جای مانده است با چه تأسی و منشی شعرای ما در عصر معاصر دیوان ها ساخته و شعر خود را عرضه کرده اند!؟ روشنفکران ما نیز گمان می کنند با کثرت کتاب و سخنرانی و گفتن می توانند سخن خود را غالب کرده و تاثیری بر قالب جامعه نهند اما غافل از آنکه کم گویی و گزیده گویی شرط پراکندی سخن می باشد.

اما مهمترین نقطه ضعف روشنفکری به خصوص در کشورهای عقب افتاده بی عرضگی جامعه روشنفکری ما از کار و فعالیت تجاری و در کنار آن طمع ایشان به زر و زن است. متاسفانه و به قول احدی از دوستان که سالی با یکی از معروفترین زندانیان سیاسی معاصر همبند بود و اکنون فرد مزبور متواری به خارج و مدعی جریان روشنفکری است حتی توانایی چراندن یک گله گوسفند را هم ندارد چه رسد که بخواهد به اداره یک نقطه ای از کشور پهناور ما پرداخته و متاسفانه برای اداره کشور نسخه می پیچد. در واقع روشنفکران ما در سده معاصر یا در خواب قدرت بوده و جامعه را برای رسیدن به قدرت خود تهییج کرده اند یا به قول مرحوم منتظری به نقل از آخرین شب های زندان که مرحوم طالقانی نگران پیروزی انقلاب و سپردن آن به دست روحانیون کار نابلد بود ،  گرفتارند و به قول آقای خمینی خطاب به منتقدان مهندس موسوی ، مخالفان ایشان حتی توانایی اداره یک نانوایی را هم ندارند و مع الاسف کمرهای جامعه روشنفکری نیز به قول معروف شل و لغزان است. القصه این طیف نه کار اجرا و حتی فکر قانونگذاری دارد ونه پاک دست و پاک چشم است.

 و در نهایت این روشنفکر است که باید به جامعه القای ایده فکر دهد و نه از روزگار خود تاثیر دفعتی گرفته و خود در موج عوام زدگی مستغرق گردد که این دیگر مبنای روشنفکری را به کل زیر سوال و ابهام می برد.

آنچه وظیفه مخاطره انگیز روشنفکری در یک جامعه است دیدن پیش و بیش از عوام است و این لزوما نقد قدرت نیست بلکه تفکر بر اقتصاد ، جامعه ، اخلاق ، تربیت ، آموزش و حتی دین داری مردم است. برون یافتن تخیل و شعار زدگی ، حضور در بطن مردم ، عدم اصرار به نظری از خویش که می تواند در زمان تغییر و اصلاح شود و توجه به نقاط ضعف معنونه رسالتی است که بر دوش جامعه روشنفکران است و این مهم کمتر در جامعه بروز داشته است.

آنچه حقیر در تتبع آثار شهور اهل روشنفکری یافته ام حتی در نوشته جات چنین نقلی را هویدا نمی سازد چه آنکه طیف وسیعی از ایشان به آنچه از مصادیق ضعف آمد گرفتارند و اصلا سخنشان در جامعه بسط نیافته است.

حقیر کتاب آسمانی قرآن را مصداق یک رساله وسیع و بسیط از یک فرد امی با ملحوظ داشتن همه نکات یک انسان کامل می بینم که برای همه زمان و مکان راهگشای آدمیانی با هر درجه سواد و رسته و علایق است که در مبادی مختلف و شئون  زندگی برای بشر سخنی موجز در عین عمق مطلب گفته و می تواند بدون هیچ تعصبی دینی مبنای عمل و راه روشنفکران ما باشد تا از راهی که سالهاست عقب افتاده ایم ، برهیم.

گمان من این است که یکی از مصادیق سخن امیر مومنان علیه السلام در پیش افتادن کفار به نسبت مسلمین در آخر الزمان همین الگوی روشنفکری در غرب است که توانسته جامعه خود را به سمت صلاح و آرامش و پیشرفت و حتی اخلاق سوق دهد و ما امروز در منجلاب فساد و طلاق و اختلاس و دروغ و خیانت و نزاع و غیره به واسطه ضعف روشنفکران مان عقب مانده ایم؛ هر چند که به فرموده نبوی (یا علوی) علیهما السلام :کیف تکونون یولی علیکم