البته غالب برادران اهل سنت دارای منش معتدل و معتقد و ملتزم به احترام و بهره از همه معصومین علیهم السلام می باشند ولی حتی افراطیون هم حرمت حضرت زهرا سلام الله علیها را نیک پاس می دارند, حتی آنجا که مجادله ای بین ایشان و امیرمومنان علیه السلام (که به نظر حتی در درجات عادی و پایین متدینان و کثرت خانواده ها غیر منطقی و در آن سطح ایمانی عجیب می نمایاند) مطرح می کنند طرف حضرتش را گرفته و نعوذبالله مقصر را حضرت امیر علیه السلام می خوانند.
تقریبا در هیچ بحث و نوشته ای از مسلمین ندیده و نشنیده ام که نقدی بر حضرت داشته باشد و ایشان مورد اتفاق احترام جمیع مسلین اند,اما داستان سه ماه (بر اساس بیشترین زمان روایت ارتحال ایشان) از موجبات افتراق شدید دو گرایش عمده دین گردیده است.
البته صرف نوع و نحوه حوادث مختوم به درگذشت این بانوی بزرگ موجبات این اختلافات نیست و تقابل سقیفه در مقابل غدیر که البته به صور خفیه هماره در طول رسالت مستتر بوده است عامل اصل مساله است اما ظن عامل و آمر بودن به جراحت و سپس ارتحال بزرگ ترین بانوی دین و شخصیت برجسته ای چون فاطمه زهرا سلام الله علیها بر عداوت و تقابل افزوده است.
در حالیکه تسنن دو خلیفه اول را صدیق و فاروق می داند کثرت تشیع ایشان را منافق و آمر به قتل فاطمه سلام الله علیها و سد خلافت امامت و انحراف وصیت پیامبر صل الله علیه و آله و مانع اجرای حکم دین می شمارد و هر دو نه تاریخ که اعتقادات خود را (تشیع بر مبنای کتب اربعه و تسنن بر مبنای صحاح سته) راسخ و غیر قابل نفی می شمارد.
جمعیت یک و نیم میلیاردی مسلمانان که به تعبیری به هفتاد و دو فرقه درآمده اند بیش از آنکه با دیگر کیشان و دگر اندیشان و حتی کفار افتراق فکری و عمل ضدی داشته باشند با خود درگیرند و داعش و طالبان و القاعده و فرق رجوی و وهابیت و بابیت و سلفی جان مسلمان می گیرند.
صد البته دعاوی ایشان بر روی لحاف ملاست وگرنه هیچ عقل سلیم و دینی بر چنین امری حکم نمی دهد و شاید دست بیگانه موجبات این پیداش هاست اما گهگاهی بر اثر ایجاد جو, انسانهای عادی هم در بازی های روزگار درگیر می شوند و بر برادرکشی و بدبینی می افزایند. جنگ ما با عراق و دعوای امروزمان با اعراب از همین دست است.
هر چند ایرانیان از همان بدایت نیز به علت رفتارهای محتسب مآبانه و خشن خلیفه دوم از یک سو و "جناح الظل" علی و اولاد علی علیه و علیهم السلام و همچنین انگاره پنداری با داستان کربلا به تقابل با خلفای ثلاثه و سپس اموی پرداخته و خود را به علویون نزدیک تر پنداشتند اما الحاح روحانیت شیعه و تکرار حوادث حرق الدار در منابر و محافل به خصوص در چهار دهه اخیر به این نفرت افزوده است.
راقم سطور نه محقق زبده ای است و نه رجال شناس و مورخ و نه حتی آن قدر با ادبیات عرب آشنا که متن حدیث را بدون یاری مترجم درک کند ولی از باب تأمل به این موضوع دو نکته را اشاره می دارد.
اولا به استناد حکم دین باید قاضی از انتصاب اتهام به فرد پرهیز کند و در درجه ثانی از افشای جرم برای عفت جامعه جلوگیری نماید. در جریان مزبور وقتی اصرار اهل سنت بر آن است که چنین خبط بزرگی از شیخین رخ نداده به فرض اتهام قطعی ایشان که نزد تشیع محفوظ است, نباید از اصرار به چنان جسارتی به عالی ترین یادگار رسول خدا صل الله علیه و آله پرهیز کرد!؟ و به عبارتی با تبیین این امر که مرتکب فرضی این امر در دوزخ مأوا دارد, اهل سنت را به همان حرفی که به زبان آورده و فاطمه سلام الله و علی علیه السلام را عزیز خلفا می شمارد, ترغیب کرد!؟
آیا این تایید موجبات سرآغاز بحث بر سر مقام والای ولایت و امامت علی و اولاد علی علیه السلام نیست؟
و اما دوم مساله آن است که علی علیه السلام چنان در این قضیه و با جامعه آن روز کوچک مسلمین صبر پیشه داشت که حداقل تاریخ توانسته است به جعل واقعیت بپردازد ولی امروز علما و متدینین مدعی راه او, کج راهه نمی روند؟!
علی اعل الله مقامه نمی توانست در دوران حکومت خود که انقلابی بر روش خلفای ماقبل به خصوص عثمان بود به اعدام های انقلابی و حرف های آتشین و لعن های مکرر روی آورد!؟ اما باز سکوت کرد و تنها از او در این همه رنج و سختی چند جمله در شقشقیه می بینیم که آه سردش را بلند می نماید که فرمود شعله ای از آتش دل بود که زبانه کشید و فرو نشست.
و با این حال باز, علی کرم الله وجهه از فاطمه سلام الله و داستان آن روز سخن نمی گوید.
صغر سن, سلامت جسم, ابراز گلایه و بی محالی به شیخین, فاصله کوتاه زندگی پس از ارتحال نبی صل الله, تشییع شبانه, قبر مخفی, بیعت زورمدارانه از علی علیه السلام, منع ارث فدک و ده ها واقعه چینی در کنار یکدیگر فارغ از شاخه بینی به وقایع منجر به ارتحال حضرت زهرا سلام الله نشان از واقعیات مدعیات تشیع در این جریان است که نمود عینی خود را در برخوردهای مردم و حکومت با اسباط رسول الله صل الله هویدا می سازد و نشان می دهد که کسانی که چند دهه از فقدان پیامبر به جنایت آشکار کربلا اهتمام دارند بعید نیست که در کوچه خلوت بنی هاشم چنان جسارت بزرگی را روا داشته باشند, اما کبرای بحث آنجاست که قضیه مزبور هماره از علی علیه السلام تا امامان پسین و حتی علمای متقدم در خفا و نهان دل ها باقی است ولی روزگارانی است که این مساله آن قدر فاش بر گرده جهان اسلام می چرخد که بیم آن می رود تکفیر اهل سنت موجبات تشکیل فرقه های افراطی تشیع گردد و عمق اختلاف را بشکافد.از طرفی این مساله شاید از آن حیث مخفی ماند که امری حیثیتی و ناموسی است که در مقابل اسدالله اعلم که بر پشت خود در هیچ جنگی زره نپوشید چنان حوادثی رخ داد و چشم و دست بیگانه بر ساحتی که ملک محرمش نبود کارگر افتاد, فلذا قضایای همچون دادگاه های ناموسی به صور خفیه برگزار می گردد.
و اما غرض آنکه خطابه و منبر و حوزه ما باید از قضایای امامان در جهت بهره مردمان سخن براند و نه صرفا به برگزاری مراسمی پرشور با اشک احساسی که با چاشنی شاخ و برگ به مصیبت در زیر یوغ اکو و بلندگو و مدد تاریکی به دست می آید بسنده کند که اگر تنها درصد کمی از این همه پای منبری به درصد اندکی از آنچه گوش می سپارند, ذره ای عمل کنند این همه بزه و طلاق و بی اخلاقی جامعه را آکنده نکرده بود. کدام زن فاطمی را می شناسید که در شب عروسی خود نه لباس نو خود که فقط تصدقی به فقیر کرده باشد ؟ کدام علوی را می شناسید که چون خدو از عدو بر صورت دید به خشم نیاید ؟ و کدام یک از ما راه را آنگونه که به ما آموخته اند طی می کنیم ؟
فاطمیه و محرم و به تازگی صادقیه و امثالهم برای گریستن و گریاندن صرف نیست که بهانه ای است برای عمل البته اگر عاملی باشد.
و اما بعد ؛ ای علی گویی که غیر شقشقیه جای دیگری آتشی بر جانت زبانه کشید, آنجا که در تغسیل فاطمه همه را به سکوت فراخوانده بودی و ناگاه خود قالب تهی کرده و بلند گریستی که ظاهرا دستت به بازوی او رسیده بود اما جایت خالی که کربلا زینب ات دست به سوی گلوی بریده برد, الا لعنه الله علی القوم الظالمین