خداوندا مرا آن ده که آن به
برای من که پدیده های مشابه را با جریانات منجر به انقلاب ۵۷ بررسی می کنم ، این جریانات خوشآیند نیست.به خصوص آنکه رهبری مشابه "ملت صدای انقلاب شما را شنیدم" از "انتقاد مردم از من حقیر" تا "عذرخواهی به دلیل عدم برپایی عدالت" سخن می گوید. هر پدیده ای از مرگ پیرمرد ۸۰ ساله تا سقوط هواپیما و حتی زلزله و سقط جنین ها و ناباروری های زنان و ابرها به نظام نسبت داده می شود. مردمی که برای کشف حجاب خون دادند دست به کشف آن می زنند و گرسنگان به کف خیابان آمده اند. مسولین هم که به جان یکدیگر افتاده و "بگم بگم " هایشان به نقاط باریکی کشیده است.
اعتراضات دی ماه ، ری استارتی ها ، دراویش از یک طرف و بگیر و بندها و زد و خوردهای سپاه و پلیس و اطلاعات هم از طرف دیگر سخت مرا می ترساند و از همه بیشتر نگران به اصطلاح "زنان انقلاب"ام که جامعه را به یک باره به سمت بی عفاف و عفتی منفجر گرداند.
روان های پریشان مردم در مراودات روزانه ، آمار تجرد و طلاق ، بزه و درگیری ، پرونده های قضایی و دیگر علامات موجود از اوضاع خوبی حکایت ندارد.
البته بررسی آماری و دقیق و برهه ای و قیاسی در ازمنه و امکنه متعدد می تواند ضامن این سخن باشد، لیکن برداشت بر آن است که وضعیت سیاسی کشور در نقطه مطلوبی نیست. ذیلا به برخی دلایل و ریشه های این نابسامانیها که در سه بخش به آنها اشاره می شود:
دلایل تاریخی و بلند مدت:
مرحوم مهندس بازرگان (ره) در بحبوحه هرج و مرج انقلاب می فرمودند که کشوری با سبقه ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی و استبداد حتی با ۲۵ سال هم نمی تواند دموکراتیک شود(نقل مضمون) فی الواقع مردمی که حتی رویدادهای دینی خود را به صورت تعبدی و اجباری می بینند و به قول معصوم عبادت بردگان را می کنند.
تاریخ این کشور از قهرمان پروری جمشیدهایی بوده است که به سبب غرور از تخت به زیر آمده اند ، داستان انقلاب ۵۷ و به قدرت رسانیدن مقدسین که مردم گمان به خطای ایشان نمی دادند به نقطه ای رسیده است که امروز با ابزار دین اختلاس و فساد و ثروت پروری و... را شاهدیم.لذا مشکل بلند مدت مشکلات کنونی جامعه ما مساله فرهنگی مردمان ماست.هنوز هم متاسفانه موضع گیری های نسل اول انقلاب ما چه در سطح مسولین و چه عامه با افراط همراه است.
فرهنگ پایین کاری ما موجبات بیکاری است، فرهنگ ضعیف اقتصادی ماست که موجبات مشکلات اقتصادی است ، فرهنگ اجتماعی و ارتباطی ما موجبات نزاعات و طلاق هاست ، فرهنگ پاکیزگی ما موجبات پلشتی شهرهای ما شده است و استبداد خودخواسته جوامع کوچک ما از خانواده و محله و مسجد و آپارتمان و محل کار موجبات استبداد حاکمان است و این مردم اند که اجازه استبداد را به خود داده اند. استخفاف جز جدای نشدنی روابط مردمان ما برای پیشبرد امور کاری شان است.
حس مشورت و لزوم آن به عنوان راهکار برای پیشبرد به خصوص برای یک هدف جمعی اصل مرده ای در جوامع خانه، کار، مدرسه ، دانشگاه و... است و این امر طبیعتا خود را در سطح عالی کشور نمود می دهد.
عجیب است که چگونه شیطان در قالب دین توانسته است این امر را بر جامعه ما مستولی سازد که دینی را که پیامبرش در زمان جاهلیت عرب از ایشان در امور اجتماعی مشورت می خواست به ورطه ای بکشاند که مهمترین مسایل کشور با یک "مصلحت نظام " یا "حکم حکومتی" و "فتوا" به محاق رود و دین به عنوان عامل عقب ماندگی ما بروز کند. دینی که انقلابی فرهنگی در کوتاه مدت در عرب جاهل بیابان گرد ایجاد می کند ولی به مرور فرهنگ غنی و پیشرفته ای را ذلیل می کند.
زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ (انفال/48) فلذا روال این ملت در بلند مدت به این طریق بوده است که چراغ کسی را تا صبح روشن نگه نداشته اند و همانانی که روزی شاه را خائن نامدیدند او را خادم می دانند!؟
روزگاری بتی ساختند از انقلابیون و هزیمت شدگان را عامل هر فساد ، غافل از آنکه روزگاری این بازی بوده و فردا به سراغ خود ایشان خواهد آمد و به قول مرحوم زرین کوب این تاریخ نیست که تکرار می شود که اشتباهات مردم است که تکرار می شود.ای کاش مردم ما به حافظه تاریخی خود از حافظ شیرین سخن گوش فرا داده و بدهند که در بازار مکاره سیاست :
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می کنند
فلذا به عنوان نتیجه این بخش از تحلیل ، روال موجود امر طبیعی از تاریخ کشور را در چرخش قدرت ها موثر می دانم.
دلایل میان مدت:
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن
ایوان مداین را آیینه عبرت کن
گمان می کنم همین بیت برای بحث مکفی باشد که متاسفانه علی رغم همه نصایح دلسوزان از بدایت انقلاب تا کنون مسولان و رهبران انقلاب نصح ناپذیر بودند و از افول دول ها عبرت نگرفتند و خود به راه پهلوی ها و قجری ها رفته و قدرت و ثروت برایشان سر منشأ فساد شد و متاسفانه عنصر دین هم به عنوان ابزاری توانا در این راه به مدد آمد.
فی المثال در خصوص همین فتنه آخر که در همان بدایت پیش بینی رییس دولت اصلاحات ایستادگی شان در برابر نظام و رهبری در تاریخ مثبوت است و موجبات حصر و هجر و قتل کثیری گردید ، آن قدر گوش ها بسته شد که جمله معروف "نظر من به نظر ایشان نزدیک تر است" چه فرصت هایی از کشور گرفت و چه زیان هایی به ما وارد ساخت.
هر چند هنوز نیز تا نوشیدن جام زهر فرصت هست تا فرصت ها بیش از این از دست نرود.
دلایل کنونی:
موارد ذیل به صورت تیتروار به عنوان دلایل جلوه گری مشکلات و بحران ها برداشت می گردد.
الف) جنگ قدرت میان جناح ها و افراد برای دست یابی به قدرت مطلقه (رهبری یا جایگاهی مشابه) با قوت گرفتن شایعات بیماری رهبر
ب)مجادلات دولت با ارگان ها(سپاه,آستان,بنیاد و...) بر سر مسایل اقتصادی خواه به عزم انضباط اقتصادی کشور یا دیگر اندیشه های صحیح یا غلط که موجبات تقابل گردیده است
ج)سهم خواهی های جناح ها به خصوص اصول گرایان افراطی و دیگر گروه های بی شناسنامه
د)اتمام و تحدید منابع رایگان گذشته از نفت و آب گرفته تا هوای پاک که موجبات کاهش انتفاعات اقتصادی شده و لذا تقابل برای آن قابل تصور است
ه)نمود بی برنامگی ، ظهور فساد و بروز بی عرضگی های تاریخی با توجه به بند قبل
و)کشورگشایی یا زیاده خواهی دخالت در امور دیگر کشورها یا از جانب اجانب یا رهبران کشور که نمود خود را در فشارهای جهانی در مسایل اتمی و جنگ های منطقه ای نمایان کرده است.
ز)اقدامات عیان اجانب در راستای بند قبلی که ریشه یا تشدید یا انعکاس و تبلیغ اعتراضات و اغتشاشات است. جالب است بی بی سی همان نقش سال ۵۷ را در چند سال گذشته بازی می کند و میان دار معرکه است.
ح)با مرگ و حصر بزرگان در چند سال گذشته، عملا رهبری از دست اشخاص داخلی خارج و کسان و احزابی سرنوشت نقد و اعتراض و از طرفی مدیریت و تقابل را بر عهده دارند که در کادرسازی های بدایت انقلاب یا حضور نداشته یا عناصر دست چند بودند و این معنای تام ، قحط الرجال است.
فلذا این چند سطر صرفا دیدگاهی با عنوان اوضاعی است که از جانب راقم نامطلوب و پیچیده و با خطر انفجار و بازخوردهای فجیع همچون انقلاب و جنگ داخلی و حمله خارجی و ورشکستگی کشوری و فقر منابع انسانی و تشتت در اجتماع را متبادر می سازد و اما یقینا رفع مخاطرات تاریخی فرهنگی مردم در کوتاه مدت میسر نیست و عملا برای دفع خطرات کنونی نمی توان چشم امید به حل معضلات بند اول اشاره شده داشت.همچنین در افواه عام و حتی اشارات دینی ، چهل سالگی را عمر اکمال عقل و پختگی می دانند و نظام و رهبرانی که هنوز بعد از این عمر انقلاب به تعادل و تفاهم عقلانی نرسیده اند نمی توان به اصلاحشان طرفه ای بست و بر این استدلال ره تغییر اصلاحی بند دوم نیز دور می نمایاند. از طرفی آنچه در بند سوم آمد حاصل رفتار سیاست مردان است که عمدتا جز راه عافیت نمی اندیشند و اگر قرار به اصلاح داشتند راه کج نمی گرفتند و به این قرارست که تنها امید آنست که :
شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند
اَللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إلَيْكَ فِي دَوْلَهٍ كَرِيمَهٍ تُعِزُّ بِهَا الإِْسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاهِ إلَي طَاعَتِكَ وَ الْقَادَهِ إلَي سَبِيلِكَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَهَ الدُّنْيَا وَ اﻵْخِرَهِ
همه از دست غیـــــــر ناله کنند