آفتاب
آفتاب ظهر تیر ماه که در فضای باز قبرستان در هنگامه تشییع احدی از منسوبین بر صورتم می تابید مرا به یاد خاطرات چند سال پیش آفتاب سوزان مکه در حوالی همین روزها برد که با متوفی منظور طواف حج می کردیم.
عمره مفرده از بدایت احرام تا تلبیه گفتن و طی طریق کردنش ، دخول به مسجد الحرام و مطاف رفتنش ، سعی به جای آوردنش و هر لحظه نگاه انداختن به کعبه اش لحظاتی ناب بود که انگار رویای شیرین آن دست بردار از ذهن و خاطر نیست.
دقایق و ساعتی از آن روزها احساس آدمی چون خفته در منامی است که گرچه راه می رود و دست می یازد و سخن می راند ولی احساس لامسه و ناطقه اش از او مسلوب شده و انگار بر روی ابرهای صورخیال طی مسافت می کند.
شاید این تمثیل که عمل حج را به مثابه طواف و طریق بر عرش الهی دانسته اند برای آنکه وصفش از دور شنیده است کم اثر و کم معنا باشد و این سفر پرخرج و پرخطر (که بنا بر نص تاریخی همیشه با چنین قیودی همراه بوده است ) را کم جلوه بشمارد اما واصلان جمال و جلال کعبه هر آن بر این زمزمه اند که:
دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکل است
هر که ما را این نصیحت می کند بی حاصل است
الغرض، مجنون هر چه بیند به یاد معشوق افتد و آفتاب گرم و سوزان قبرستان چنین یادکردی را به خواطر فرو برد؛باشد که رب "جل و اعلا" روح تازه درگذشته را قرین رحمت بی منتهای خویش کرده و دعای حاجیان را که کم کم خود را مهیای سفر حج می کنند در حق ملت مظلوم و ستم دیده مان که امروز میان استبداد داخلی و استکبار جهانی و صد البته کم همتی خویش گرفتار سختی اند مستجاب و رنج های ملت را بزداید و چشمان ما را بار دیگر بر غره ی کعبه معظم و زیارت مدینه النبی صل الله علیه و آله دیده ور کند.
لبیک ذا المعارج لبیک، لبیک داعیا الی دار السلام لبیک، لبیک غفار الذنوب لبیک، لبیک اهل التلبیة لبیک، لبیک ذا الجلال و الاکرام لبیک، لبیک تبعدی و المعاد الیک لبیک، لبیک تستغنی و یفتر الیک لبیک، لبیک مرهوبا و مرغوبا الیک، لبیک اله الحق لبیک، لبیک ذا النعماء و الفضل الحسن الجمیل لبیک، لبیک کشاف الکرب العظام لبیک، لبیک عبدک و ابن عبدیک لبیک، لبیک یا کریم لبیک
ِ
همه از دست غیـــــــر ناله کنند