جرأت و جسارت برخی ها ستودنی است.
آخر شب بود، سوار ماشین شدم و دیدم بدجور صدا می دهد.مدارا کردم و تا خانه رساندم و از ترس هزینه گزاف تعمیری اش در این روزگار گران و تحریمی چند وقتی سر به سرش نگذاشتم.
هر کس حرفی می زد و داشتم کلا از تعمیرش منصرف می شدم.
بالاخره دل به دریا زدم و تصمیم گرفتم آخر شبی که مجبور بودم ماشین را بیرون برم به تعمیرکاری نشان دهم.
همه جا بسته بود ، بالاخره یک پنچری را گفتم نگاهی بیانداز ، پلاس روی صندلی اش گفت که کار من نیست!؟(کاسبان تنبل)
نا امید شدم و به سمت خانه راه افتادم و یک دفعه دوری اشتباه زدم و از مقصد دور شدم، چشمم به مجتمعی خورد و دیدم جوانک مکانیکی چراغ ها را کم کرده و دارد درب دکان را می بندد ، گفتم یک نگاهی می اندازی؟
نشست و چند متر که رفتیم ، آچار را کشید و دیدم پیچ چرخ هرز شده و افتاده و صدا می دهد!!!
واقعا انگیزه و جرأت و کار راه اندازی را باید از این شاگرد مکانیکی جوان یاد گرفت.
همه از دست غیـــــــر ناله کنند