چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند
مرگ برای مومنان حقیقی در ادیان ابراهیمی شیرین ترین واقعه زندگی محسوب می شود ، چه آنکه مومن با ذایقه مرگ به لقای الهی متصل و در جوار رحمت پرودگار خویش مأوا می گیرد و در بهشت نزد او سکنی می گزیند.
فلذا مرگ به خصوص در دین مبین اسلام که به اراده الهی محفوظ از انحراف است ، بدایت حیات ابدی و مأخذی برای رها شدن از زندان دنیاست و یقینا با تعاریف دنیای مادی که دنیا تنها صحنه زندگی و میدان عمل و نتیجه آدمی است متفاوت است.
مرگ در جهان بینی شیعی یعنی به مقصد رسیدن زودتر از همکنان ، زودتر پر کشیدن به سوی معشوق، آرام گرفتن در جوار حضرت دوست ، رها شدن از غصه ها و قصه های دنیا، خلاص شدن از بند تن ، هم نشینی با ابرار و اخیار ؛از این روست که در روایات اشتیاق مومن به مرگ هم سان حرص و ولع نوزاد به مکیدن شیر از مادر تمثیل شده است و عشق به شهادت و روزی گرفتن از خدا در بهشت ، تمنای همه ی مومنان است.
اما فراغ چه بل برای ساعتی نزد خویشان ، دوستان و هم جواران سخت ، سخت است و آدمی را غم هجران دوست چنان در منجنیق عذاب فرو می برد که یارای لحظاتی دوری را برایش دشوار می سازد که در احوال نبی مکرم اسلام صل الله علیه و آله در مرگ پسرش ابراهیم و زهرای مرضیه سلام الله علیها در اندوه پدر و دیگر امامان و سر مشقان دینی ، اندوه و ناله و اشک را در قضایای مرگ عزیزان سراغ داریم.
القصه مرگ ، ادامه حیات در صور دیگر و فراغ امر انسانی در دور شدن از دوستان و گریز ناپذیر می نمایاند.
و اما در هر جامعه و زمان و مکانی ، آداب و رسوم و امور پذیرفته شده معروفی برای امر مزبور مشخص و معمول است که فی المثال آن فارغ از نوحه خوانی و سینه زنی و اجتماع کردن و... ؛امر سیاهه پوشی تا چهلم مزار است.
و اما حداقل تجربه شخصی حقیر در معزای اقربا و افاضلی که به واسطه ی نسب و نسبت ، افتخار نمایش عزادار بودن برای مرگ آن عزیز در ملأ عام بیش از دیگران است ،چنان می نمایاند که انتساب به بزرگ و شخصیتی عظیم در چنین موارد برای هر شخص نیز فارغ از عزادار بودن افتخاری است که آدمی خود را به عنوان عزادار او به نمایش گذارد.
و چه کسی برتر از خاندان رسول صل الله علیه و آله و چه عزایی بالاتر از مصیبت سید الشهدا سلام الله علیه که در آن آدمی خود را شبیه عزاداران حضرتش سازد چه بل آنکه نه به چشم مردمان بل به نظر جد و مادرش برآید و به چشم آید.
فلذا به همین فرض است که علی رغم ثبوت کراهت جامه سیاه و بی سبقه بودن قول، فعل و انشای معصوم علیه السلام در قضایای مزبور ، هیچ یک از فقها رضوان الله تعالی علیهم را یارای حرمت این امر نیست که تا آن هنگام که در بین مردمان "چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند" به امر مزبور حکم کنند.
هر چند که راقم نیز از برافتادن رسم مزبور که تقریبا در دنیای مدرن نیز متداول است، استقبال می کند و امیدوارست که روزی همه ما چنان باشیم که:
چند از این الفاظ و اضمار و مجاز
سوز خواهم سوز با آن سوز ساز
پایان سخن آنکه نه سیاهه پوشی رسم رسمی عزاست و نه به رنگ دیگر آمدن علت شادی و برای مومن حزنش در این مصیبتی که وستعش به "کل یوم "و گستره اش به "کل ارض"است در قلب او نهفته است ، آنجا که مولانا این شاگرد برتر مکتب اهل بیت سخن می راند که :
روز عاشورا نمیدانی که هست
ماتم جانی که از قرنی بهست
پیش مؤمن کی بود این غصه خوار
قدر عشق گوش عشق گوشوار
پیش مؤمن ماتم آن پاکروح
شهرهتر باشد ز صد طوفان نوح
قال صادق علیه السلام:
نوحوا علی الحسین نوح الثکلی علی ولدها
فلذا مرگ به خصوص در دین مبین اسلام که به اراده الهی محفوظ از انحراف است ، بدایت حیات ابدی و مأخذی برای رها شدن از زندان دنیاست و یقینا با تعاریف دنیای مادی که دنیا تنها صحنه زندگی و میدان عمل و نتیجه آدمی است متفاوت است.
مرگ در جهان بینی شیعی یعنی به مقصد رسیدن زودتر از همکنان ، زودتر پر کشیدن به سوی معشوق، آرام گرفتن در جوار حضرت دوست ، رها شدن از غصه ها و قصه های دنیا، خلاص شدن از بند تن ، هم نشینی با ابرار و اخیار ؛از این روست که در روایات اشتیاق مومن به مرگ هم سان حرص و ولع نوزاد به مکیدن شیر از مادر تمثیل شده است و عشق به شهادت و روزی گرفتن از خدا در بهشت ، تمنای همه ی مومنان است.
اما فراغ چه بل برای ساعتی نزد خویشان ، دوستان و هم جواران سخت ، سخت است و آدمی را غم هجران دوست چنان در منجنیق عذاب فرو می برد که یارای لحظاتی دوری را برایش دشوار می سازد که در احوال نبی مکرم اسلام صل الله علیه و آله در مرگ پسرش ابراهیم و زهرای مرضیه سلام الله علیها در اندوه پدر و دیگر امامان و سر مشقان دینی ، اندوه و ناله و اشک را در قضایای مرگ عزیزان سراغ داریم.
القصه مرگ ، ادامه حیات در صور دیگر و فراغ امر انسانی در دور شدن از دوستان و گریز ناپذیر می نمایاند.
و اما در هر جامعه و زمان و مکانی ، آداب و رسوم و امور پذیرفته شده معروفی برای امر مزبور مشخص و معمول است که فی المثال آن فارغ از نوحه خوانی و سینه زنی و اجتماع کردن و... ؛امر سیاهه پوشی تا چهلم مزار است.
و اما حداقل تجربه شخصی حقیر در معزای اقربا و افاضلی که به واسطه ی نسب و نسبت ، افتخار نمایش عزادار بودن برای مرگ آن عزیز در ملأ عام بیش از دیگران است ،چنان می نمایاند که انتساب به بزرگ و شخصیتی عظیم در چنین موارد برای هر شخص نیز فارغ از عزادار بودن افتخاری است که آدمی خود را به عنوان عزادار او به نمایش گذارد.
و چه کسی برتر از خاندان رسول صل الله علیه و آله و چه عزایی بالاتر از مصیبت سید الشهدا سلام الله علیه که در آن آدمی خود را شبیه عزاداران حضرتش سازد چه بل آنکه نه به چشم مردمان بل به نظر جد و مادرش برآید و به چشم آید.
فلذا به همین فرض است که علی رغم ثبوت کراهت جامه سیاه و بی سبقه بودن قول، فعل و انشای معصوم علیه السلام در قضایای مزبور ، هیچ یک از فقها رضوان الله تعالی علیهم را یارای حرمت این امر نیست که تا آن هنگام که در بین مردمان "چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند" به امر مزبور حکم کنند.
هر چند که راقم نیز از برافتادن رسم مزبور که تقریبا در دنیای مدرن نیز متداول است، استقبال می کند و امیدوارست که روزی همه ما چنان باشیم که:
چند از این الفاظ و اضمار و مجاز
سوز خواهم سوز با آن سوز ساز
پایان سخن آنکه نه سیاهه پوشی رسم رسمی عزاست و نه به رنگ دیگر آمدن علت شادی و برای مومن حزنش در این مصیبتی که وستعش به "کل یوم "و گستره اش به "کل ارض"است در قلب او نهفته است ، آنجا که مولانا این شاگرد برتر مکتب اهل بیت سخن می راند که :
روز عاشورا نمیدانی که هست
ماتم جانی که از قرنی بهست
پیش مؤمن کی بود این غصه خوار
قدر عشق گوش عشق گوشوار
پیش مؤمن ماتم آن پاکروح
شهرهتر باشد ز صد طوفان نوح
قال صادق علیه السلام:
نوحوا علی الحسین نوح الثکلی علی ولدها
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۷ ساعت 13:48 توسط عمادالدین ( عماد ) عظیمی
|
همه از دست غیـــــــر ناله کنند