عشق هایی کز پی رنگی بود
عشق نبود,عاقبت ننگی بود

به محض شنیدن خبر ، ذهنم به این رفت که جز خود او کسی نمی تواند قاتل یا آمر این امر باشد اما "خدا خدا"می کردم که حدسم اشتباه باشد.
وقتی نیمه شب صدای اخبار را اتفاقی در حین اعمال شب احیا شنیدم ، پشتم لرزید و کلا تحت الشعاع این خبر همه فکر و ذکرم به این خبر رفت و دیگر فقط دهانم می جنبید و فکرم جای دیگری بود.
نمی توانستم و هنوز هم نمی توانم باور کنم ؛ محمد علی نجفی که از دید من هم نابغه ای علمی ، مدیری توانمند ، سیاستمداری خوش فکر و انسانی مذهبی بود دست به چنین کاری بزند و مانند یک تصمیم عادی و اجرایی در پشت دوربین های صدا و سیما ظاهر شده و با خونسردی به تشریح جنایت فجیع خود بپردازد.
مصاحبه های امروز همسر اول، دختر و دیگر تشریحات امروز پرونده واقعا به گیجی ام افزوده و هضم این رخداد را برایم سنگین کرده است.آنجایی که همسرش می گفت در ۴۲ سال زندگی مردی به مودبی و اخلاق او ندیده بودم.
از دیشب و در تشریک مساعی این جنایت (که ابعاد اجتماعی اش به لحاظ سقوط یک انسان آن هم در معرکه پیری) با آدم های مختلفی هم صحبت بودم که همگی در بهت این قضیه فرو رفته اند.
به واقع مسایل اجتماعی در کشور ما در مسیر بدی افتاده است. از تجاوز و مثله کردن کودکان تا قتل روحانیان و وهن دین تا همین درگیری های عادی مردم در ترافیک با یکدیگر  و همین دعواهای همین فوتبال امشب که در حین این نوشتار در حال پخش بسیار مرا نگران می کند.
نگرانی از خودم ، اطرافیانم، دوستانم و نسل و مردم کشورم.
اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا