تنفر
کلمه ای که کمتر مورد استعمال و بهره من در گفتمان و احوالات فکری ام بوده است.
مشهورست که عشق به تنفر می انجامد و از قضا در این فقره هم صادق است.
حال امروز هیأت حاکمه در آمریکا ، اروپا و خاورمیانه و جای جای دنیا و همین ایران خودمان که سراسر تزلزل و نیرنگ و منفعت طلبی شده است و دیگر نه کمتر که تقریبا هیچ صالح و صادقی را که برای منفعت جمع ( قصد قرب الی الله که امر غریبی در گمگشته امروز دنیاست!؟) نمی یابی.
زد و بند و اختلاس و قدرت طلبی و حق کشی امروزها در قاطبه سیاسیون غلبه گشته و اصولا لجن زار وادی سیاست که بوی خون و گرسنگی مظلوم و رنج مستضعفین را خوی خود کرده و بوی انسانیت را به تعفن خود پرستی مبدل کرده اند ؛ روزنه ای برای علایق حضور در این عرصه را از بین برده است.
ضرب المثل قدیمی ها برخی مثل حدیث می ماند و شاید هم ریشه روایی داشته باشد، آنجایی که می گویند :"سیاست ، پدر و مادر ندارد" این روزها روشنتر شده است و برای بینندگان و نظاره گران مشهودتر گردیده است.
دورانی که مردم، شاهان ستمگر عالم را ظل الله و خلفا و امرای غاصب را جانشین خدا روی زمین می دانستند تمام شده است و امروز مردم فهمیده اند که مثل حاکمان و سیاسان عالم از بازاری(که پیامبر صل الله او را از سگ یهودی پست تر دانست) حریص تر و حسابگرترست.
نه حاکم و نه معترض ، نه سکولار و نه مذهب نما ، نه کمونیست و سوسیالیست و نه سرمایه دار و کاپیتالیست ، نه سنتی و اصول گرا و نه انتلکتوئل و اصلاح طلب و نه و نه و نه های دیگر هیچ کدام دعوی جامعه و خدمت و حتی انجام وظیفه خود را ندارند و تنها به فکر قدرت و منافع خویش اند و افسوس و دریغ از مردمی که از ایشان دنباله روی کرده و خود را عمله ایشان بدانند و برای دیگرا نردبان پیشرفت شوند ، فلذا :
مقام اصلی ما گوشه خرابات است
خدایش خیر نهاد آنکه این عمارت کرد
همه از دست غیـــــــر ناله کنند