اگر به وجود خالق و آفرینده ای برای این روزگار تشکیک داریم که جای بحث و درس آن در این مقال نمی گنجد ، اما اگر اعتقاد به" خدایی بزرگ "داشته و تنها در نوع ادب و آداب او تشکیک و ابهامی داریم ، می توان در چند جمله مختصرا بگوییم که :

بدایتا نه من و نه شما هیچ یک به صحت نمی توانیم ادعا کنیم که مستقیم از درگاه ایزد یکتا آمده و رسول گفته و نائل به دیدار اوئیم ، پس باید به منطق تسلسل عقلی به مداری قبل از دیده ها و شنیده های خود متصل شویم. مثنوی فوق که اشعار زیبایی از مولانا – علیه رحمه-  را همچون اشعار نامه ی اولیه در بر دارد ، چون دیگر اسناد یقین و معرفت راهی را که در پیش گرفته ام به من نمایانیده است. گرچه این راه در نظر برخی توهم یا افسانه و اسطوره ای بیش نیست ، اما برای من و هم مسلکانی که این حول این دایره می چرخند ، اعتقادی راسخ است.

دوم سخن از آنجا برمی آید که مدار حرکت موحدین بر سر تسلیم است. فرمان بی بدیل حق سبحانه و تعالی همچون خواست و بایست های معشوقه است که عاشق نه رضای آن را بر خود می دارد که به دنباله ی آن می چرخد و می گردد و او را طلب می کند.

سوم کلام من بر روی مهر و محبت و مودت بین دو موجود مرتبط است. پدر و مادری که تمام وجود خویش را برای کودک ناتوانش می گذارد تا او به کمال رسد آیا مستحق مهر فرزندی در ایام ناتوانی نیست.

الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور       

پدر را بازپرس کجا شد مهر فرزندی

سرچشمه ی ارتباط بین خالق و مخلوق محبت است و تعبد و تهجد های ما که در مقابل قدرت لایزال او مسلوب و بی ارزش است تنها وسیله ای است برای عمق بخشی به این ارتباط.

 

من مطمئن هستم که آن درصد زیادی که به قول شما فکر می کنند این ممارست های جسمانی ، میهمانی الهی نیست به آن اله بی همتا نزدیک ترند. آنها که کلمه ی" وجدانا" بدایت جمله ی شما را با گوشت و پوست و استخوان خود  لمس نموده اند، نه همچون منی تنها بوق و کرنای آن را یدک می کشند.

ای مرغ سحر عشق زپروانه بیاموز          

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد