تنبلی یا بیکاری مشکل از سوی خودمان یا دولتمان
اکثر کارجویان ، هنر و حرفه ی خاصی جز تحصیلات دانشگاهی که عملا و به غیر از تئوری های دانشگاهی چیز دیگری را به ایشان نیاموخته است ، کار و فن و هنری نمی دانند
بیشتر کارجویان ، زمان دانشجویی را به بهانه ی خوب درس خواندن گذرانده اند ، در حالیکه نه خوب درس خوانده اند و نه قبل از مهندس شدنشان زیر بار کار کردن رفته اند و اکنون که مهندس شده اند ، از کارهای عادی و دفتری عارشان می آید
کارجویان به تیک کردن گزینه های فنی مهندسی بیشتر رغبت نشان می دهند ، در حالیکه نه رغبتی به یک کار فنی ساده مثل اسمبل کیس دارند و نه از پس یک کار ساده ی فنی برمی آیند
وقتی اسم فروش و بازاریابی را به خصوص نزد کارجویان و آنهم جدید الورودی ها و علی الاصول خانم ها می بری ، انگار یک ناسزای نامربوط را به ایشان گفته ای ، درحالیکه مشخص نیست که چه کسی باید این حجم وسیع تکنولوژی را به معرض فروش بگذارد
بسیاری از کارجویان به خصوص بی تجربه ها ، با این کلمه که می خواهد کارآموزی کنند می آیند ولی حتی ماه اول را هم به این طریق تحمل نکرده و بیگاری را معنای حضور خود می خوانند
قریب به اتفاق کارجویان فقط به دنبال کاری هستند که انجام دهند ، خواه آن کار و فعالیت برای سازمان و شرکت شان درآمد زا باشد و یا نه.
دو سوال عمده ی بیشتر کارجویان ، میزان ساعت کار و میزان حقوق است ، در حالیکه نمی پرسند نوع کار و میزان مفید بودنشان برای خود ، شرکت و جامعه چه میزان است
کارجویان از منافع سازمان برای خودشان بسیار سوال می کنند اما از منفعتی که می توانند به شرکت بدهند ، حرفی نمی رانند
اغلب کارجویان که قبلا تجربه ای داشته اند ، گزاف گویی را چاشنی مصاحبه های حضوری و یا رزومه ی خود می سازند و چون کارفرمایان با این قبیل ترفندها آشنایی کامل دارند ، تر و خشک را با هم می سوزانند و ترجیح می دهند که تا از توانمندی های متقاضیان مطمئن نیستند ، پست مذکور را به نحوی خالی و یا با دیگر پست ها ادغام سازند که البته به خاطر زیان های ناشی از عدم تکمیل پست ، رضایت چندانی به آن ندارند ولی سکون در بازارهای پرریسک بهتر از حرکت است
کارجویان هم دوست دارند خدایی داشته باشند و هم خرمایی که خدایشان را از آن ساخته اند ، هم به دنبال آرامش زمان بیکاری اند و هم به دنبال منفعت زمان شاغل بودن
بیشتر کارجویان در شرکت های خصوصی کار می کنند تا یک کار دولتی گیرشان بیاید ، یا مقدمات مهاجرتشان جور شود یا تا وقتی که همسرشان آینده شان اجازه دهد که اصلا کار کنند یا نه سر کار بروند، یا درسشان تمام شود و.....
شاید اگر بیشتر در تجمیع احوالات کارکردن با بیش از 200 نفر از همکارانی که در مجموعه با ایشان همکاری نموده و گاه مدیرم بوده اند یا مدیرشان بوده ام یا همکار در یک مجموعه بودیم را به همراه حدود 1000 نفر مصاحبه ای که در طی این مدت به عنوان مدیر قسمت ها با متقاضیان کار کرده ام را کنار یکدیگر قرار می دادم ، نکات بیشتر را از درد و دل همه ی کارفرمایان جمع می آوردم ، کارفرمایانی که همگی از قرص و محکم بودن پست منشی تا معاون خود دغدغه داشته و نمی توانند با قدرت و قوت در بازارهای پرالتهاب کشور به درستی فعالیت کنند و بنابراین در کشورمان بیش از آنکه شرکت ها موفق باشند ، تجارتخانه و حجره ها میلیارد می شوند که با چند شاگرد و پادو کار خود را به پیش می برند.
صد البته کارمندان و کارگران کشور عزیزمان ایران نیز با دغدغه های فراوانی به اسلوب منطقی این نگارش نقد دارند ،اما حتما بر این پند حکیمانه که غرض و عرض اصلی این مقاله است ، متفق القولیم که:
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
همه از دست غیـــــــر ناله کنند