شکر فروش که عمرش دراز باد                       چرا تفقدُی نکند ، طوطی شکر خا را

وجود شگفت انگیزی به نام انسان هماره بنا به اصل تعالی خواهی خویش به دنبال آینده بهتر و مطلوب تر است .  اصل تعالی خواهی به او حکم می کند که از وضع موجود ناراضی و به آینده ی مطلوب که یا به صورت بیانیه ی چشم اندازی در ذهن خود متبادر ساخته و یا در گذشته ی خود آنرا لمس کرده است ، پیش روی آینده قرار دهد و در این ماجرا از حال به نقد و گلایه می پردازد. کتاب می خواند  ، مقاله دانلود می کند ، به سخنرانی گوش می کند ، رتبه ی علمی خود را ارتقا می دهد و مدام قیاس مع الفارقی را از احوال خویش با مردان و زنان موفق دنبال می کند. کشوری که سه دهه ی پیش ، داشتن یک مدرک پایان تحصیلات دبیرستانی در آن یک  مزیت محسوب می شد و امروز حتی فراغت از تحصیلی در دکترا را هم دارای اعتباری نمی داند ، شاهدی بر تصویری از مقدمه ی فوق است.

آرزوی دکتر شدن ها و مهندس شنیدن ها که از سمپادی ها و قلم چی رفتن ها و تبحر از فلان دستگاه موسیقی و چنان ورزش در کودکی آغاز می شود ، نهایتا به کلماتی مانند دانشگاهی  ، نخبه و هزاران عشوه ی عصر مدرنیستم مختوم می گردد که در آن روشنفکرهایی یافت می شوند که که اگر نگوییم به ضلالت بریدگی از دین محکوم شده اند به شقاوت سختی هایی دچار می شوند که عصر امروز ما را تهی از محبت کرده است.

درس خوان های ما که راقم سطور نیز منجمله ی آنهاست از نخبگی خود یاد گرفته اند ، صله ی ارحام را به بهانه ی وقت ناداشتن ، ازدواج را به بهانه ی اختلاف سلیقه ، شادی کردن را به بهانه ی سنگین بودن ، کم کاری در کسب و کار را به بهانه ی تجلی افکار ، فلسفه و سیاست بلغور کردن را به بهانه فهم بسیار و هزاران سنت پرخیر دیروز را به بهانه ی نخبگی خود به تاخیر بیاندازند.

نخبگی به اندیشه کردن هست ، اما مهمتر از آن به عمل است، که :

سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی                                                  

                                                            به عمل کار براید به سخندانی نیست