روزگار عجیبی است این چرخ فلک ، روزی نمی توانی و آرزویی داری و روزی می توانی و نمی توانی.

زمین خاکی ای بود و با چند پاره آجر که من و هم سن و سالهایم و با کسانی کهتر و مهتر از خودم با چند پیژامه به دنبال یک توپ پلاستیکی می دویدیم و آرزوی آن روزهای دو دهه پیشم  این بود که برای آن جمعیت کوچک یک زمین چمن و لباس ورزشی و توپ و رختکنی برآورده سازم.

روزهایی که به مدرسه می رفتم ، آرزو داشتم که معلم می شدم تا به معلم ها بیاموزم که با دوست داشتن هم می توان درس داد  ،عصبانی نشد و کسی را تنبیه نکرد.

وقتی به دانشگاه رفتم ، آرزو داشتم استاد می شدم که بخواهم منشا اثری بشوم بدون اینکه برای دیگران افاده ای داشته باشم.

وقتی کارمند بودم ، آرزو داشتم هیچ آرزوی مالی را در کارمندانم فرو نخورم

روزهایی که کار داشتم و لحظه ای وقت آرمیدن نبود ، آرزوی استراحت . هنگام عاطل و باطلی آرزوی کار. هنگام گرسنگی آرزوی سیری و وقت شکم بارگی آرزوی سبکی و ....

انسان به امید و آرزو و تخیلاتش زنده است و هر هنگامی در یک فکر و اندیشه و آرزویی است ، اما انسان در حال زنده است و باید برای حالش برنامه بچیند.

اگر آرزو داریم که دانشمند بزرگی شویم ، باید امروز خوب درس خواند. بخواهیم عالم را هدایت و تاثیر دهیم  ، بتوانیم بر چند نفری که شمارشان به یک دست نمی رسند ، موثر باشیم. بخواهیم عدالت و مهرورزی را در عالم به پا کنیم ، بتوانیم در خانواده ی خود "اعدلو هو اقرب للتقوی" را تمسک کنیم. به فکر یک موسسه برای کودکان کار و بی سرپرست باشیم ، بتوانیم لقمه ای از قوت روزانه ی خود را به آنان دهیم و خلاصه به جای آرزوهای بزرگ ، گام های کوچک جلوی پای خویش را درست برداریم.

فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره

وقتی رویای یاری و همدلی به بیچارگان را در ذهن می پرورانم ، یاد این جمله ی معروف لوطی وارانه می افتم که :"رفیق بی کلک مادر" و ما چقدر در عمل به تذکیری که قرآن به ما می دهد ، ملولیم که :" فَلا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلاً كَرِيماً " و آن وقت به فکر ساختن دنیا ایم. ما که از کوچکترین حرف و کردار والدینمان دل آزرده ایم ،  می خواهیم همچون شیردلان به جنگ رنج کشیدگان برویم که چه بسا محنت دنیا ،  بی دل و اعصابشان کرده و ممکن است دست به هر خلافی که تصورش بر ما سخت است ، بزنند.

آرزو داریم که کار کنیم تا یا کمک خرج دیگری باشیم یا سربار آنها نشویم ، اما وقتی  کاسب می شویم به زندگی نیز از منظر کاسبی می نگریم ، یادمان می رود که اول انسانیم و برای معاش روزی می گذرانیم .

وقتی کوچکیم ، حقارت و پستی را در سن خود ، محصلیم در قبولی به دانشگاه ، دانشجوییم در کسب نمره ، فارغ التحصیلیم در کسب کار ، کارمندیم در کمی حقوق خود و ..... می بینم  ،دریغ از آنکه انسان اشرف مخلوقات برای انسانیت قدم به این دنیا نهاده است و آرزوهای او مثل آیه ی ذیل است که:


 أَمْ لِلْإِنسَانِ مَا تَمَنَّى- نجم -24

مگر انسان آنچه را آرزو كند دارد


چرا که ممکن است آرزوهایمان مصداق آیه ی زیر باشد که  :

وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ – نساء- 32

و زنهار آنچه را خداوند به [سبب] آن بعضى از شما را بر بعضى [ديگر] برترى داده آرزو مكنيد


و اگر بسیار بر بعضی آرزوها اصرار کنیم ،  گرفتار آیه ی زیر می شویم که:

ذَرْهُمْ يَأْكُلُواْ وَيَتَمَتَّعُواْ وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ – حجر- 3

بگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو[ها] سرگرمشان كند پس به زودى 

خواهند دانست

و چه بسیار آرزوهایمان حاصل حرف و کلام شیطان است که:


يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا ﴿۱۲۰- نساء﴾

[آرى] شيطان به آنان وعده مى‏دهد و ايشان را در آرزوها مى‏افكند و جز فريب به آنان وعده نمی‏دهد