پس از حضور هاشمی در صحنه و اتفاقات پس از آن ، تحلیل های مختلفی که بیشتر بر روی شرکت در انتخابات است در جبهه های اصلاح طلبی به گوش می رسد ، در این مقال و در پاسخ به عزیزی که بر اساس تحلیلی از مطالعه ی تطبیقی در 171 کشور دنیا ، اصرار به بیهوده بودن تحریم داشت ، تحلیل خود را نگاشتم ، امیداست مثمر به نتیجه باشد:

یکی از مشکلات بزرگ کشورهای توسعه نیافته ، عدم وجود احزاب به معنای واقعی کلمه است. احزاب در کشورهای توسعه یافته با تشکیل کارگروه های سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و تبیین مشخص ورودی و خروجی و اهداف خود به فعالیت می پردازند و عملا در این کشورها ، مردم با واگذاری قدرت خود به فکر و عمل احزاب آینده ی خود به دست آنها می سپارند. تقریبا می توان مشاهده کرد همه کشورهای توسعه یافته ی سیاسی دارای نظام حزبی قدرتمندی می باشند که این روال را به خوبی مدیریت می کند.

در اینجا به معایب بیشمار حزبی کردن کشور نمی پردازیم و فقط با یک مثال ساده از آن عبور می کنیم. تا قبل از اواسط دهه ی 70 ، فوتبال ایران با تیم داری مطلق می گذشت تا آنجا که بزرگ ترین فوتبالیست های ایران دارای شغل حرفه ای در فوتبال نبودند. راقم به یاد دارد که یکی از ستاره های آن روز فوتبال(علیرضا منصوریان) مبلغ 20 هزار تومان از باشگاه استقلال و همین مبلغ را از شرکت پارس خودرو بابت کار در کارخانه ی مزبور دریافت می کرد و در عین حال بازیکنی توانمند و محبوب بود. بعد از برنامه ریزهای مسئولان و موافقت مقامات اصلی کشور ، فوتبال ما رو به سوی حرفه ای شدن گذاشت. به قول یکی از ورزشکاران روزگاران قدیم ، اگر کسی کارش در آن روزگاران فقط ورزش بود مورد شماتت قرار می گرفت که برای پول ورزش می کند. به هر حال امروز که فوتبال در کشور ما حرفه است به خوبی می توان مزایا و معایب آن را مشاهده کرد و از آن برای حرفه ای کردن سیاست در کشور درس گرفت.

اما در غیاب احزاب و نبودن یک خط گیری رسمی ، این مردم و نخبگان آنها هستند که وضعیت را در هر دوره ایجاد می کنند. گاه سال 72 را می سازند که رئیس جمهور با آرای کمی انتخاب می شود و یا کار به دور دوم 84 می رسد که رئیس جمهور بر اساس احساسات ضد انقلابی و در واقع نه به نظام و هاشمی رقم می خورد و نادره ویرانگری بر کشور حاکم می شود و گاه سال 76 که رئیس جمهوری با اجماع عمومی به صحنه می آید و یا اجماعی همگانی سال 88 بر روی مهندس میرحسین همه نشان از غیاب احزاب شناسنامه دار در کشور است.

در غیاب احزاب ، اجماع گروه مردم بر یک فکر ، یک اندیشه و یک احساس مشترک که برآمده از یک برداشت جمعی از فضای حاضر است حاکم می شود. همانگونه که در اتفاقات مشترک جنبش تنباکو ، انقلاب مشروطه ، شهریور 1320 ، ملی شدن صنعت نفت ، اعتراضات به هم پیوسته از سال 1342 تا انقلاب 57 رخ داد و پس از انقلاب هم در جنگ ، اعتراض به هژمونی طلبی نظام ، انتخابات 76 و غیره ظهور کرد. اگر اتفاقات سیاسی را در جزء ترین آن دنبال کنید ، به راحتی می بینید که برداشت مشترک مردم حتی در انتخابات های کوچکی مثل شورای شهر دوم بر اساس یک اجماع نانوشته از رهبری تا جزء ترین مردم شکل گرفت و اولین انتخاباتی بود که رهبری کشور نیز در آن به دلیل سفر به سیستان شرکت نکرد و خطیب نمازجمعه عدم استقبال مردم را عملکرد نامطلوب دوره ی اول ارزیابی کرد. مردم در کشورکمتر از 30 درصد و در تهران حدود 12 درصد در انتخابات شرکت کردند و نشان دادند که فهمی مشترک از مسائل را چه درست یا غلط از پدیده های سیاسی خود دارند.

وقتی غاطبه ی مردم در غیاب احزاب مشخص و تعریف شده نسبت به مسئله ای حساسیت نشان می دهند ، خود دارای ارزش و اعتباری برای حاکمان است و نتیجه ی اثر آن در کوتاه و بلند مدت می تواند اثر بخش باشد. اقدام مردم در انتخابات 88 اوج عدم مشروعیت رسانی به نظامی بود که بی پروا رهبر آن نظر خود را به رئیس جمهورش در مقابل دیگر رقبا نزدیک تر می داند، در انتخابات مجلس هفتم و اقدامات زیرکانه ی محمد خاتمی در نامه نگاری با شورای نگهبان ، تحصن نمایندگان مجلس و برگزاری سرد انتخابات ، هدم شورای نگهبان بود که به ثمر نشت و کاندیداتوری هاشمی و اتفاقات بعد از آن تا رد صلاحیت هاشمی،  پرونده ی منتخب بودن مسئولان امر را در چشم مردم مختومه کرد.

تحریم یا شرکت در انتخابات بنا بر هر سلیقه و منظری مهم و قابل احترام است. عدم رای به معنای یک اعتراض است و همان قدر رای مهم است که رای ندادن مهم است و مهم این است که حداقل اصلاح طلبان و تحول خواهان که به دنیال جمهوریت کردن کشور هستند خود در این امر پیشرو باشند و نه به رای دادن و نه به رای ندادن مردم احترام بگذارند. آقای خاتمی که در زمان شورای شهر دوم رئیس جمهور بود در مقابل خبرنگاری که پرسید ، تحلیلتان از استقبال کم مر دم چیست ، فقط به این جمله بسنده کرد که "وقتی می گوییم ، جمهوری ، یعنی هر چه مردم بگویند و همه باید به نظر مردم احترام بگذاریم". فکر می کنم در حال حاضر رای به ائتلاف اصلاح طلبان و میانه روها و عدم شرکت در انتخابات هر دو به سلسله مبارزات ملت ایران از جنبش تنباکو تا جنبش سبز کمک کند و هر کدام به تفسیر و سهم خویش در نزد تمامیت خواهان تاثیر بگذارد. همانگونه که بر خلاف خواست عمومی ، آقای خاتمی در انتخابات مجلس نهم شرکت کرد و برای خود استدلالی داشت که در جای خودش محترم است و ممکن است مورد تایید خیلی ها هم نباشد.

من همانطور که از رای دادن به خاتمی 76 و 80 ، رای به هاشمی در 84 ، موسوی و کروبی در 88 دفاع می کنم ، از رای ندادن در این ادوار دفاع می کنم و مطمئن هستم که در کشور ما که نظام احزاب قدرتمند وجود ندارد و عملا قدرت پایین دستی(مجلس و ریاست جمهوری) در دست مردم است و مردم هستند که با رفتارها و سلایق مختلف خود آنرا می سازند. نباید از تشکیل مجالس ضعیف هفتم تا نهم بعد از مجلس پرقدرت ششم و حضور احمدی نژاد بعد از خاتمی ترسید ، این سلسله پیروزی ها و شکست ها تجربه ای است برای رسیدن به یک نظام برآمده از یکصد سال مشروطه خواهی که می تواند در صورت عمل روشنفکران و اندیشمندان و بزرگان حاضر به وظیفه ی روشنفکری خود ، می توان به استقرار نظامی برتر و بهتر بلکه از کشورهای دارای نظام حزبی خوش بین بود.