نخبگی


شکر فروش که عمرش دراز باد                       چرا تفقدُی نکند ، طوطی شکر خا را

وجود شگفت انگیزی به نام انسان هماره بنا به اصل تعالی خواهی خویش به دنبال آینده بهتر و مطلوب تر است .  اصل تعالی خواهی به او حکم می کند که از وضع موجود ناراضی و به آینده ی مطلوب که یا به صورت بیانیه ی چشم اندازی در ذهن خود متبادر ساخته و یا در گذشته ی خود آنرا لمس کرده است ، پیش روی آینده قرار دهد و در این ماجرا از حال به نقد و گلایه می پردازد. کتاب می خواند  ، مقاله دانلود می کند ، به سخنرانی گوش می کند ، رتبه ی علمی خود را ارتقا می دهد و مدام قیاس مع الفارقی را از احوال خویش با مردان و زنان موفق دنبال می کند. کشوری که سه دهه ی پیش ، داشتن یک مدرک پایان تحصیلات دبیرستانی در آن یک  مزیت محسوب می شد و امروز حتی فراغت از تحصیلی در دکترا را هم دارای اعتباری نمی داند ، شاهدی بر تصویری از مقدمه ی فوق است.

آرزوی دکتر شدن ها و مهندس شنیدن ها که از سمپادی ها و قلم چی رفتن ها و تبحر از فلان دستگاه موسیقی و چنان ورزش در کودکی آغاز می شود ، نهایتا به کلماتی مانند دانشگاهی  ، نخبه و هزاران عشوه ی عصر مدرنیستم مختوم می گردد که در آن روشنفکرهایی یافت می شوند که که اگر نگوییم به ضلالت بریدگی از دین محکوم شده اند به شقاوت سختی هایی دچار می شوند که عصر امروز ما را تهی از محبت کرده است.

درس خوان های ما که راقم سطور نیز منجمله ی آنهاست از نخبگی خود یاد گرفته اند ، صله ی ارحام را به بهانه ی وقت ناداشتن ، ازدواج را به بهانه ی اختلاف سلیقه ، شادی کردن را به بهانه ی سنگین بودن ، کم کاری در کسب و کار را به بهانه ی تجلی افکار ، فلسفه و سیاست بلغور کردن را به بهانه فهم بسیار و هزاران سنت پرخیر دیروز را به بهانه ی نخبگی خود به تاخیر بیاندازند.

نخبگی به اندیشه کردن هست ، اما مهمتر از آن به عمل است، که :

سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی                                                  

                                                            به عمل کار براید به سخندانی نیست

 

 

سلونی قبل ان تفقدونی


قرآن پاسخ می دهد  ، پیامبر هر سائلی را بی پاسخ نمی گذارد و امیر مونان قبل از مرگ ، از همه می خواهد که بپرسند تا او را از دست نداده اند ، اما عالمان ما که میراث دار و یا به قول حدیث معروف "العماء امناء الرسل" اند ، به کمتر شبهه و سوالی پاسخ می دهند.

ده ها نامه ی ابهامی و سوالی حقیر که تنها تعدادی از آنها در سایت آمده است به محضر علمای اعلام که در مقام ولی و مرجع مسلمین تکیه زده اند بدون پاسخ مانده است و آنها یا سر بی اعتنایی و یا از رعب از واکنش های دیگران به پاسخ هایشان ، سکوت اختیار کرده اند .

یاد مرحوم آیت الله منتظری (ره)  شاد باد که هیچ نامه ای را بی پاسخ نگذاشت.


شادمانی

از بزرگی پرسیدند که سخن ترین و سهل ترین کار عالم چیست؟

گفت که سخت ترینش نصیحت و محاسبه ی نفس خود و سهل ترینش ، نصح دیگرانست.

و فی انفسکم ، افلا تعقلون

ظاهر امر چنین است که من سهل ترینش را انتخاب کرده ام و از هر فرصتی در گفتار و نوشتار از این قافله عقب نمانده ام ، شاید توجیهش را هم "یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر" گذاشته باشم ولی به هر حال به قول عین القضات همدانی شاید "گفتنش به از نا گفتنش باشد"

هرزگاهی در جمع همکاران به عیشی از حب دنیا و لغو و عرضی از غل و غش آن مشغول می شویم و صد البته بالاترین خلافمان به چند کلام شبه غیبت و چند پُکی از دود قلیان می گذرد و نهایت خوشی یومیه مان به آن محدود می شود. کار و بار و کاسبیمان هم که کوک باشد و احوالمان ناخوش نباشد ، کیف آخرمان است .

اما دیروز در جمع ما جوانان عضب که شاید در میان رویاهایمان ، این آرزو کم باشد ، جوانی از نسل دیروز نشسته بود و به یکباره سوالی پرسید که جواب آن ، این روزها در همه ی اقشار مردم از کودک و جوان و کهنسال کمتر "آری"ست.

او از شادمانی می پرسید و همه ی ما در ذهن خود ، درد و دل چه بسیار انسانهایی که نه از مکنت دنیا کسری دارند و از جلالت آن بی بهره مانده اند ، غور می خوردیم که هر کسی را در هر احوالی از قیل "شادمانی" نمی شناسیم ؛که فریاد مصیبت خوانی بر فغان سر به فلک کشیده است.


ادامه نوشته