نقدی بر احکام مراجع محترم تقلید

 روئیت حکم شماره 527 در خصوص ازدواج موقّت از نظر اسلام چه حكمى دارد؟ در سایت منسوب به مرحوم آیت الله بهجب با پاسخ "ج. جايز، بلكه مستحبّ است." مستوجب تاسف شدید گردید. تاسف از حکم مزبور نه به جهت صحت یا اشکال در حکم مزبور ، بلکه به جهت سوء استفاده های احتمالی از حکم در افواه عام است .

امر مستجب در نظر شارع مقدس بر همه ی جهات گذشته ، حال ، آینده و بر ظاهر و غیب متراتب است و یقینا در نظر کارشناسان و متخصصان مذهب نیز این منظر بیگانه نیست ، لیکن در نظر عوام ، هر امری اعورانه است و هرآنچه به مخیله آید ، خوش آید.

 قصدم بر ارائه ی نگارشی در این خصوص به صورت مفصل بود که به مقاله ی (نقدی بر ازدواج موقت در فقه عامه (سید حسین هاشمی- دانش‌آموختة سطح چهار حوزه، دانشجوی دکترای حقوق جزا، مدرس دانشگاه))برخوردم و آنرا مکفی در پاسخ به علت منظور می دانم و امیدوارم که در جهت تنویر فکر مفید واقع گردد. ذیلا به برخی از نکات مقاله مفصل مزبور جهت روشن شدن این کلمه در حکم مزبور بدون دست یازیدن به اصل مقاله می پردازم:

نتیجه ای را که می توان از این مقاله گرفت ، امر استحباب موضوع در زمان نفی است که ظاهرا اکنون و میان جمعیت شیعی کثیر کشور مدخلی ندارد و نیازی به اضافه ی" استحباب "در انتهای حکم نیست.


ادامه نوشته

رویا

روزگار عجیبی است این چرخ فلک ، روزی نمی توانی و آرزویی داری و روزی می توانی و نمی توانی.

زمین خاکی ای بود و با چند پاره آجر که من و هم سن و سالهایم و با کسانی کهتر و مهتر از خودم با چند پیژامه به دنبال یک توپ پلاستیکی می دویدیم و آرزوی آن روزهای دو دهه پیشم  این بود که برای آن جمعیت کوچک یک زمین چمن و لباس ورزشی و توپ و رختکنی برآورده سازم.

روزهایی که به مدرسه می رفتم ، آرزو داشتم که معلم می شدم تا به معلم ها بیاموزم که با دوست داشتن هم می توان درس داد  ،عصبانی نشد و کسی را تنبیه نکرد.

وقتی به دانشگاه رفتم ، آرزو داشتم استاد می شدم که بخواهم منشا اثری بشوم بدون اینکه برای دیگران افاده ای داشته باشم.

وقتی کارمند بودم ، آرزو داشتم هیچ آرزوی مالی را در کارمندانم فرو نخورم

روزهایی که کار داشتم و لحظه ای وقت آرمیدن نبود ، آرزوی استراحت . هنگام عاطل و باطلی آرزوی کار. هنگام گرسنگی آرزوی سیری و وقت شکم بارگی آرزوی سبکی و ....

انسان به امید و آرزو و تخیلاتش زنده است و هر هنگامی در یک فکر و اندیشه و آرزویی است ، اما انسان در حال زنده است و باید برای حالش برنامه بچیند.

اگر آرزو داریم که دانشمند بزرگی شویم ، باید امروز خوب درس خواند. بخواهیم عالم را هدایت و تاثیر دهیم  ، بتوانیم بر چند نفری که شمارشان به یک دست نمی رسند ، موثر باشیم. بخواهیم عدالت و مهرورزی را در عالم به پا کنیم ، بتوانیم در خانواده ی خود "اعدلو هو اقرب للتقوی" را تمسک کنیم. به فکر یک موسسه برای کودکان کار و بی سرپرست باشیم ، بتوانیم لقمه ای از قوت روزانه ی خود را به آنان دهیم و خلاصه به جای آرزوهای بزرگ ، گام های کوچک جلوی پای خویش را درست برداریم.

فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره

وقتی رویای یاری و همدلی به بیچارگان را در ذهن می پرورانم ، یاد این جمله ی معروف لوطی وارانه می افتم که :"رفیق بی کلک مادر" و ما چقدر در عمل به تذکیری که قرآن به ما می دهد ، ملولیم که :" فَلا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلاً كَرِيماً " و آن وقت به فکر ساختن دنیا ایم. ما که از کوچکترین حرف و کردار والدینمان دل آزرده ایم ،  می خواهیم همچون شیردلان به جنگ رنج کشیدگان برویم که چه بسا محنت دنیا ،  بی دل و اعصابشان کرده و ممکن است دست به هر خلافی که تصورش بر ما سخت است ، بزنند.

آرزو داریم که کار کنیم تا یا کمک خرج دیگری باشیم یا سربار آنها نشویم ، اما وقتی  کاسب می شویم به زندگی نیز از منظر کاسبی می نگریم ، یادمان می رود که اول انسانیم و برای معاش روزی می گذرانیم .

وقتی کوچکیم ، حقارت و پستی را در سن خود ، محصلیم در قبولی به دانشگاه ، دانشجوییم در کسب نمره ، فارغ التحصیلیم در کسب کار ، کارمندیم در کمی حقوق خود و ..... می بینم  ،دریغ از آنکه انسان اشرف مخلوقات برای انسانیت قدم به این دنیا نهاده است و آرزوهای او مثل آیه ی ذیل است که:


 أَمْ لِلْإِنسَانِ مَا تَمَنَّى- نجم -24

مگر انسان آنچه را آرزو كند دارد


چرا که ممکن است آرزوهایمان مصداق آیه ی زیر باشد که  :

وَلاَ تَتَمَنَّوْاْ مَا فَضَّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ – نساء- 32

و زنهار آنچه را خداوند به [سبب] آن بعضى از شما را بر بعضى [ديگر] برترى داده آرزو مكنيد


و اگر بسیار بر بعضی آرزوها اصرار کنیم ،  گرفتار آیه ی زیر می شویم که:

ذَرْهُمْ يَأْكُلُواْ وَيَتَمَتَّعُواْ وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ – حجر- 3

بگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو[ها] سرگرمشان كند پس به زودى 

خواهند دانست

و چه بسیار آرزوهایمان حاصل حرف و کلام شیطان است که:


يَعِدُهُمْ وَيُمَنِّيهِمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا ﴿۱۲۰- نساء﴾

[آرى] شيطان به آنان وعده مى‏دهد و ايشان را در آرزوها مى‏افكند و جز فريب به آنان وعده نمی‏دهد


السلام علیک یا ربیع الانام و نضرةالایام

بخت از دهان دوست نشانم نمی دهد  

دولت خبر ز راز نهانم نمی دهد

گفتم روم به خواب و ببینم جمال دوست

حافظ ز آه و ناله امانم نمیدهد

بی خوابی هم برای خود عالمی دارد. بچه تر از این روزها که بودم ، فکر قبل از خواب هایم از ترس های روزهای جنگ بود تا ذوق و شوق یا کسالت و خسارات فردا ، بزرگتر که می شدم برخی وقت ها فکر درس و مشق فردا رهایم می کرد به روزهایی فکر می کردم که شاید امروز یا فردایی نزدیک دوست داشتم در آنجا باشم.

به شغل ، شهرت یا شهو....... که شاید مقتضای نوجوانی و جوانیست. روزهای جوانی یادش بخیر . چه شور و غوغایی بود  ، چه همهمه  و کاری بود ، شب هایی که فردا قبل از طلوع آماده ی نظام می شدم و نمی فهمیدم چطور به خواب می روم تا برسد به اینکه یادم بیاید به چه چیزهایی فکر می کردم.

همیشه فکر قبل خواب را دوست داشتم. رویایی ترین لحظات روز به این چند دقیقه و برخی اوقات چندین ساعت پایانی شب مختص است.

بعضا از سالخورده تر ها شنیده ام که شب های بی خوابی شان تا به صبح می رسد و اسیر چه گرفتاری هاییست و نه رویا که تنها پریشانی است. پریشانی ناداری  ، مال و بنون و مرگ.

چه قدر تلخ است که من نیز برخی شب ها دچار این مشکلات می شوم و به فکر بدهی ها  ،مشکلات و قول و ناقراری هایم می افتم .

اما دیشب یکی از شب های پرخاطره بود.

هم بیم بود و هم امید.

گلواژه فکرم به سوی یاری پریده بود که فکر می کنم سالها از او دور بودم ، سال هاست که اگر بگویم که شاید بدون ترک ، اغراق و اگر نگویم  بدون انصاف از او دور مانده ام.

شب به گلستان تنها متنظرت بودم

                                  باده‌ی ناکامی در هجر تو پیمودم

                                        منتظرت بودم 

                                                                                              منتظرت بودم