زمان عامل زبونی!؟

بیخیال شده بودم.به گمانم دور و اطراف و آنهایی که قضایا برایشان مهم بود اینگونه شده بودند.
با خیلی ها رسمی، بعضی قاچاقی،برخی فکری و شاید تخیلی صحبت و خیل آدم هایی را زیر نظر داشتم.
بد ماجرا من بودم که نمی توانستم یا نمی شد ، چرا که به هر حال در نهاد بشر نیک و بد با هم ممزوج است و کمتر مطلق خوب و بد را در کسی محلل می یابی.
وقتی خانه نداشتی باشی صحبت از فرش و اثاث و اسباب بی معناست، چرا که روی آب نمی شود بنای چیدمان وسیله ای را نهاد. نه ، مثالم ناقص بود.وقتی خانه داشته باشی ولی این خانه روی آب بنا شده باشد نمی توانی در این خانه اثاثی بنیان کنی.اصلا چرا مثال قرآن را نزنم که سست ترین خانه را پناهگاه و مأوای عنکوبت می داند :
مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا ۖ وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ ۖ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ

مَثَل کسانى که غیر از خدا را اولیاى خود برگزیدند، مَثَل عنکبوت است که خانه اى براى خود انتخاب کرده. در حالى که سست ترین خانه ها خانه عنکبوت است اگر مى دانستند.
(عنکبوت/41)

خانه و خودرو و خنزر و خلاصه زخرف دنیا برای گذران زندگی مهم است.اینکه زیباترین و بهترین ها را دارا باشی از اقلام خرد است و اینکه شرایط را بسنجی و برترین را انتخاب کنی و به قول امروزی ها ، اوکازیون انتخاب کنی حتما عاقل به نظر می رسی اما مهم این است که بدانی سر انجام زندگی چه خواهد شد. سرانجامی که بازگشتی در آن نیست.
حیات مادی دنیوی برای مومن موحد تنها گذرگاه اتصال به حیات جاودان طیبه است که در آن فرصتی برای اشتباه ندارد ، فرصتی ندارد تا به چیزی به غیر از هدف حتی بیاندیشد ، فرصتی برای متاع قلیل دنیا!!!
هر چند خیلی زودست که بخواهم قضاوت کنم و اصلا من که قاضی نیستم که بخواهم حکم کنم اما بی پیرایه در این سال ها تمام دغدغه من در چند جمله خلاصه می شد که کمتر کسی به آن متعرض نشد. حتی آدم هایی که خط و ربط مان بهم یا بهتر بگویم با هم همراه می آمد از اینکه گفته شود همه چیزهایی که از رنگ و طبع و خط و فرهنگ و خلاصه همه آن حرف هایی که به تفاهم ختم می شود در یک کلمه جمع می آید و آن هدف غایی تعریف شده برای هر انسانی در حیطه عقاید و باورهایش است بهم می ریختند و به قول عزیزی بعضی توحش هم می کردند.
البته موارد و موانع دیگری هم بود و شاید "قسمت" هم می تواند کلمه ای برای این قضایا تلقی گردد ولی من معتقدم که آدمی در راستای رسیدن به هدف در عمر چند روزه نباید درمانده شود، از اصول کوتاه بیاید و مخلص آنکه دنیا و زر و زورش ، سر آدمی را خم کرده و به زیر بکشاند؛ان شاء الله.
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک

بنشین به یادم دمی

تلفن را که قطع می کرد، می گفت ای بر پدرت لعنت.
همکارم را می گویم که هر وقت با کسی کار دارد و مخاطب سر کارش می گذارد اولین چیزی که به ذهنش می رسد تف و لعنت به پدر و مادرش است.
می گفت که اگر پدرش تربیتش می کرد ، این طوری مردم را سرکار نمی گذاشت و اینگونه مردم را اذیت نمی کرد.
کار خیری نبود که مرحوم پدر، اهل آن نباشد. از تهجد شب گرفته تا دعا و قرآن و کمک به مردم و خوش خلقی و مهمان نوازی و خانواده دوستی و خلاصه نمونه و اسوه ای از تقوا و معرفت و دین داری .
هنوز بعد از حدود سی سال ، چنان برای او طلب مغفرت می کنند که گویی به قول عزیزی "ما به درجه عصمت ایشان محتمل و مظنونیم"
خیلی ها که مرا می بینند می گویند در ماه، بعضی ها هفته ، برخی ها هر روز یادی از مرحوم ایشان می کنند و ثواب اعمال خیرشان را با ایشان تسهیم می کنند.
و اما مسئولیت ما فرزندان که تعابیر و روابطی کم نظیر از مرحوم شیخ (علما) با ایشان به خاطرات مانده است ، حداقل بر آن است که برای ایشان گیر و گرفتاری در پس رفتارها و کردارهای خود نسازیم و یاد ایشان را با اعمال و رفتار صحیح و مومنانه خود نیک بداریم.
8 آذر سالروز مفارقت از پدر است، به امید روزی که در بهشت در کنار ایشان و ابرار و اخیار ماوا و سامان گیرم. ان شاء الله

شکر کان محنت بی حد و شمار آخر شد

البته از ظاهر شعر و باطن خواجه شیراز موصوف است که این شعر را جزء در وصف ظهور موفور السرور حضرت حجت سلام الله علیه نمی توان به کار جست، اما شعر خیال است و سخن گفتن از هر بابی در آن بلا اشکال.

القصه

هر چند کار دنیا آرامش و ماوایی ندارد و آدمی هرزگاهی که بر او از روی رحمت الهی ، توسعه و خوشایندی می رسد به سرعت از بابت ابتلا ، رخدادی پیشامد می کند و فی الواقع هیچ واقعه ای را نمی توان خارج از ابتلا و آزمایش و فرآیند زندگی دانست ، اما از برخی اتفاقات و جریانات زندگی بدون تحلیل و تدقیق نمی توان گذشت.

هدف مهمترین قسمت زندگی آدمی است. وقتی هدف نداشته باشی ، نمی توانی دست به عمل، فکر و حرکت بزنی؛ اما همه چیز برای رسیدن به هدف همیشه دست خودت نیست و باید در مقابل پیشآمدهای روزگار ، سر فرود آوری ؛ لیکن هیچوقت نباید در مقابل آن کوتاه بیاری و از هدف دست بکشی.

هر چند که شاید رسیدن به هدف در یک فرآیند میسر باشد و فی المثال اگر همین دست آوردی که امروز از آن سخت خرسندم را ده یا پانزده سال ماقبل در پیش رو داشتم ، به موفقیت اکنون نائل نمی آمدم و اصولا شاید که باید روند مزبور تا این مرحله سپری می گشت.

فی الواقع در این فرآیند هم نباید هدف و اصالت خواست آدمی گم شود و هم آنکه رخدادهای پیش آمد شده منفی برداشت گردد.هر رخداد تنها یک واقعه رخ داده در زندگی است و به تنهایی شاید تجاربی را متراتب سازد اما به تنهایی جز ناامیدی حاصلی ندارد.

گمان من این است که وقتی در فرآیند زندگی به هدف امیدوار باشی و به نقطه ای ماورایی پایبند باشی ، اگرچه در میانه راه با خطرات و مخاطراتی مواجه می گردی و از بسیاری خواسته ، امیال و آرزوهای خود دور می مانی ولی اگر به سر حد منزل مقصود هم نرسی می توانی در راه مقصود قدم زنی که:

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

که گر مراد نیابم به قدر وسع بنوشم