نامه ای به مقام رهبری در خصوص اوضاع حرمین شریفین

در کنار حرم امن الهی و از مکه ی مکرمه این سطور را بر شما می نگارم . اکنون من و برآمده از خشم ظلم بر ملت مسلمان ایران و سکوت علما در قبال این مظالمم.  کاسه ی صبرم از توهین ، ظلم و رفتارهای زشت و زننده ی خادمین (خائنین) حرمین شرفین لبریز شده است و مهمترین مسئله ام عدم موضع گیری ایشان در قبال این مظالم است.

اعدام پنج زائر ایرانی در روزهای اخیر ، هتک حرمت زنان ما در نگاه ناروای و شور چشمانه ی این بی صفتان بر ایشان و حتی تلصیق آن ناپاکان بر  زنان ما برای عدم تبرک جستن و یا صفوف نماز ، توهین بر تقدس ما بر اماکن متبرکه و تندی کلام و خشونت رفتار در برخورد با ایرانیان و از همه دردناکتر داستان بقیع که هر لحظه اش یادآور کوچه های بنی هاشم و روزهای رنج فاطمه است ، ما را در این احوال به غیرت و خشم آورده است.

عدم واکنشی صریح و بازدارنده در این قبال عزت و شرف مسلمین و شیعیان علی ابن ابیطالب را بیش از پیش و به واسطه ی این همه ی تقیه و به تعبیر اینجانب ضعف و عدم دانستن علم پلتیک و قدرت و اقتدار به خطر می اندازد. شعب ابی طالب ما نه تحریم های بین المللی برای متاع قلیل دنیاست که این قبیل سرافکندگی ها ما را به قهقرا می کشاند.

به نظر می رسد مسئولین بعثه درک صحیحی از رفتارهای آل سعود ندارند و جنابعالی باید از اشخاص دارای صلاحیت برای تشرف به حج و مشاهده ی نزدیک این رفتارها بهره و موضعی درخور و از سر عزت ملت ایران را اتخاذ فرمائید

نامه ای به آیت الله سیستانی در خصوص اوضاع حرمین شریفین

محضر آیت الله سیستانی(دام ظله)

ظاهرا سکوت شما در قبال ظلم به مسلمین و به خصوص شیعیان و به صورت علی حده بر ایرانیان مسلمان پیرو مکتب تشیع استمرار دارد.

جزاکم الله خیرا!!!

از زمان مرجعیت جنابعالی تاکنون بزرگترین مظالم همچون بی حرمتی به ساحت مرجعیت ، توهین ، افترا و کشتار مردم در داخل کشور ایران هیچ واکنشی را از سوی جنابعالی برنیانگیخته و حتی اخبار رسمی دولت جمهوری اسلامی ایران حاکی از تایید شما بر  مسئولین امر در کشور می باشد که انشاله وارونه جلوه کرده باشند.

حضرت آیت الله

سکوت شما و عدم صدور حتی یک موضع گیری رسمی برای دلخوشی به مظلومان و محرومان و مستضعفان ایران ، انشاله شما را همچون سکوت کنندگان در جریان عاشورا قرار ندهد و به مثابه تقیه ائمه ی هدی در مقابل ظلمه باشد.

اما اکنون حقیر در کنار حرم امن الهی و از مکه ی مکرمه این سطور را بر شما می نگارم که البته مطمئن از مطالعه آن توسط شما نبوده و رسم پاسخ  شما را در هیچ توجیه شرعی و عقلی نمی بینم ، اکنون من و برآمده از خشم ظلم بر ملت مسلمان ایران در داخل کشور و سکوت شما و دیگر همکسوتانتان که انشاله بر مدار تمسک بر مکتب اهل بیت باشد ، کاسه ی صبرم از توهین ، ظلم و رفتارهای زشت و زننده ی خادمین (خائنین) حرمین شرفین لبریز شده است.

اعدام پنج زائر ایرانی در روزهای اخیر ، هتک حرمت زنان ما در نگاه ناروای و شور چشمانه ی این بی صفتان بر ایشان و حتی تلصیق آن ناپاکان بر  زنان ما برای عدم تبرک جستن و یا صوف نماز ، توهین بر تقدس ما بر اماکن متبرکه و تندی کلام و خشونت رفتار در برخورد با ایرانیان و از همه دردناکتر داستان بقیع که هر لحظه اش یادآور کوچه های بنی هاشم و روزهای رنج فاطمه است ، ما را در این احوال به غیرت و خشم آورده است.

حضرت آیت الله

نشستن و تکیه دادن بر کنج خانه و عزلت گرفتن را چه سود ؟!

حداقل امسال را حج ابراهیمی برپا کنید تا از نزدیک از وقایع این ظلم آشکار آگاه شوید.

دریغ از آنکه مرحوم جدّ اعلایم (شیخ العلمای شهر قزوین) بر تقلید بر شما به واسطه ی شاگردیتان بر مکتب آیت الله خویی تاکید داشت ، انشاله لیاقت حمایت آن مرحوم و دیگر بزرگان اهل علم را بر خود محفوظ دارید.

یکسال گذشت.

نمی دانم باید جشن گرفت یا عزا.

یکسالی است که نوشته هایم را اغلبا در پاسخ به ایمیل هایی است که به دستم می رسد در وبلاگ می گذارم تا گذر زمان آنرا به فراموشی نسپارد.

بعضی مذمتم می کنند از نوشته هایم ، برخی پاسخ نمی دهند و برخی هم تشویق و تمجید می کنند.

  

آنهایی که هجو گفته هایم را می گویند بسیار دوست می دارم ، چون می دانم حداقل به خاطر نوشته هایم راه ضلالت را در پیش نمی گیرند. آنهایی که پاسخی را نمی دهند نگرانم می کنند که مبادا سکوتشان به علامت رضا باشد و آنهایی که به تمجید حرف و سخنم می پردازند بدنم را به لرزه در می آورند  ، چرا که:

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند       نه هر که آینه سازد سکندری داند

هزار نکته ز موی باریکتر اینــــجاست        نه هر که سـر بتراشد قلندری داند

 

خوب نوشتن مهم نیست ، جوهره ی نوشته باید خوب باشد.

خیلی از همین خوش گفتار ها و خوش قلم ها ، سقیفه ی بنی ساعده ساختند ، بساط حکمیت درست کردند و حسین را به هزار بهانه در کربلا تنها رها کردند. یادم می آید که سال پیش به مناسبت آنکه در سایتی ، یکی از مسئولین شهری عکس رهبر و رئیس جمهور را بالاتر از از جمله ی "سلام علی آل یاسین" گذاشته بود متنی نوشتم و از او به هزار دلیل و آیه خواستم که از این ناپسند احراز کند ، برایم نوشته بود که قلم شما چون دستان گرگی است که در دستکش سفید آیات و روایات بر دین هجمه آورده است.

خدا رحمت کند ، مرحوم پدر دکتر شریعتی را . می گفت علی باید به تو کتاب و کاغذ و قلم و سیگار بدهند و تا هر چه میتوانی بخوانی و بنویسی. حالا شده حکایت ما در این همه اوج کاری شرکت ، چون چنین ایمیل هایی که بویی از معرفت را در میان ده ها ایمیل کاری و چرند و پرندی که از هر دری سخنی رانده اند ، می بینم ، دامنم از دست می رود و ساعتی را به چند جمله ای نوشتن می گذرانم. دست آخر هم فکر می کنم باید به جرم تشویش اذهان عمومی ، پاسخگوی خلق و خالق باشم که هر در و دروازه ای را به هم می دوزم و شعر می بافم.

معلمی داشتم، روزی مرا دید و یاد مرحوم جد بزرگوارم کرد . می گفت جوان بودم و جاهل ، حرفهای فراخ تر از دهانم می زدم. پدرم دست مرا گرفت و پیش ایشان برد و گفت ، هر چه سوال داری از ایشان بپرس ایشان شیخ العلمای شهر است. دقایقی صحبت کردم. دست آخر ایشان گفت، پسرم این راه است و من هم این قدر بیشتر نمی دانم.هر چی خواهی کن.

دو صد گفته چون نیم کردار نیست و من صد ره از این غافله جدایم.

دعا کنید مصداق أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ نباشیم.

 

ما گدایان خیل سلطانـیم              شـــــــهربند هوای جانانیم

بنده را نام خویشتن نــبود            هر چه ما را لقب دهند آنیم

 گر برانند و گر ببخشایند           ره به جـــــای دگر نمیدانیم



دنیا با آدم های خوبش

بر اساس آموزه های دینی ما مسلمانان که به صور گوناگون و گاه مشابه و گاه قریب به مضمون داستان خلقت بشر را ذکر کرده اند، پایه ی خلقت بشر بر مهر و محبت افراشته گردیده است.

كنتُ كنزاً مخفياً لااُعرفُ فاحببتُ انْ اُعرف فخلقتُ الخلقَ لكي اعرف

سپس در میان همهمه ی ملائک و مقربین که آدمی را مایه ی سرافکندگی خلقت دانسته و خواستار بر عهده ی گرفتن ثنای الهی توسط خویش قرار گرفته بودند تا شمول آیه ی زیر را به حقیقت درآورند ،

و ما خلقت الجن و الأنس الا ليعبدون

ندایی درمی آید که :

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ

آسمان بار امانت نتوانست کشید                        قرعه کار به نام من دیوانه زدند.

ادامه نوشته

دعا

الدعا یرد القضا و لو ابرم ابراما

دعا قضا را تغییر می دهد حتی اگر قطعی شده باشد.

 

توجه داعّی به مدعّو که بعضا به نام  حضور و واسطه قلب معنا می گردد ، مهمترین حلقه ی این اتصال است، بنابر این الفاظ و اضمار بریّ از این توجه بوده و اگر نگوییم پوسته لااقل هسته ی تقبل آن نیست.

مولانا علیه رحمه در داستان موسی و شبان ، نور معرفتی را که حق سبحانه و تعالی بر دل موسی می ریزد  این چنین می سراید:

ناظر قلبيم اگــــــــــــــر خاشع بـــــــــود            گر چه لفظ و گفت ناخاضع بــــــــود

چند از این الفاظ و اضمار و مجاز                      سوز خواهم سوز با آن سوز ساز

 

پس اول سخن آنکه بند الفاظ ما را به خود نپیچد و به قول بزرگی ، کرده ی ما نه به عادت عمل که به غایت آن باشد که :

اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش  که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود

اما دوم کلام و نکته این سخن بر آن است که ، دعا اگر تنها لقلقه زبان و نه بیان خواست درون قلبی باشد ، برکتی را بر خود به واسطه ی بی حرکتی ما نخواهد دید.

از مکافات عمل غافل مشو                                 گندم از گندم بروید ، جو ز جو

طلب روزی ، رفع و دفع غم ، استخلاص و دیگر اطلاب این ادعیه و ده ها خواست و طلب دیگر ما در ادعیه منوط به حرکات و رفتارهای ماست. حدیثی از حضرت رضا(ع) گویای این مطلب است که" کسی که از گناهی توبه کند در حالی که از آن دست برنداشته و آن را بجای می آورد همچون مسخره کننده پروردگار خویش است.(اصول کافی جلد 4 صفحه 172 )

 توبه بر لب شبحه بر کف دل پر از شوق گناه  معصیت را خنده می آید ز استغفار ما

 

وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ ﴿۱۸۶-بقره﴾

و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزديكم و دعاى دعاكننده را به هنگامى كه مرا بخواند اجابت مى‏كنم ، پس آنها بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند تا راه يابند (و به مقصد برسند(


لبیک اللهم لبیک

گریه ی شام و سحر شکر که ضایع نگشت         قطره ی باران ما گوهر یکدانه شد

امام صادق(ع)فرمود:هر کس سوره نباء را قرائت کند و هر روز بدان مداومت داشته باشد قبل از اینکه سال تمام شود،ان شاءالله به زیارت خانه ی خدا موفق خواهد شد

.

کم کم داشتم ناامید می شدم. آخر یکسال از این عهد گذشته بود و حتی پولی در بساط برای ثبت نام دولتی که تنها راه تشرف به این راه است را نداشتم. تازه اگر موفق به این کار می شدم حداقل باید دو تا سه سال دیگر مشرف می شدم.

شاگرد مرحوم جد معززم ، بارها در خلال منابر ترحیم ایشان و دیگر محافل تذکیر  ، ایشان و دیگر علمای اعلام را چه در زمان حیات و چه در زمان ممات مستوجب برکت می دانست و این برکه و میمونی نیز باردیگر بر ما رقم کشیده شد تا به واسطه ی هدیه ی جواز تشرف به جده، همراه ایشان مشرف گردم.

عهد ما با لب شيرين دهنان بست                     ما همه بنده و اين قوم خداوندانند

ادامه نوشته