ادامه مباحثه قطعی یا غیر قطعی بودن احکام غیر عبادی

پیام فورواردی:
دليل قاطعي در دست نيست كه تمامي احكام غيرعبادي اسلام احكامي ثابت اند و موضوعات آنها تأثيرناپذير از تغييرات و شرايط زمان و مكان مي‎باشند و به عنوان راههاي انحصاري رسيدن به مقصود و هدف تشريع شده اند....
به عبارت ديگر وقتي عقل را به عنوان يكي از ادله احكام شرعي پذيرفته ايم و سيره عقلا - كه ردع آن از سوي شارع احراز نشده باشد - را در همين جهت ، معتبر و حجت مي‎دانيم، هر روش عقلاني كه به نحو اطمينان بتواند مقصود شارع مقدس را برآورده سازد روشي شرعي نيز هست، و همه اين امور بر طريقيت (وسيله بودن) احكام شرع مقدس در عموم امور غير عبادي دلالت مي‎كنند و نه موضوعيت (هدف بودن) آنها.   کتاب " اسلام دين فطرت - آيت الله منتظري ص 702 تا 705

ادامه نوشته

به بهانه انتقادها از روحانی

هر چند حتی اگر دو قطبی احمدی نژاد _روحانی هم در انتخابات ۹۶ شکل می گرفت و یا من(به دلایلی که محل بحثش اینجا نیست) علاقه مند به شرکت در انتخابات بودم, هیچگاه رای ام را به نام حسن روحانی در صندوق نمی ریختم. او گذشته از آنکه میراث اشتباهات نظام با همه مظالمش است حتما در  جریانات افراط محاکم تغییر نظام  , اشغال سفارت, فشار به بازرگان, برکناری بنی صدر, تداوم جنگ, کشتار مجاهدین, طرد مرحوم منتظری, کشتارهای ۷۷, ایستادن در برابر مجلس ششم و غیره و غیره و حتی در ۸۸ یا جزء عاملان نظام بوده یا مویدان و در نهایت خوش بینی در زمره ساکتین است. حتی پرونده مرموز فوت فرزندش از نقاط تاریک زندگی اوست. زندگی متجملانه یک روحانی که از بدایت انقلاب مسولیت سیاسی و نمایندگی داشته هم برای او جای سوال است و همین که بعد از انتخابات ۸۸ و با رد صلاحیت هاشمی, او را نظام به عنوان رییس جمهور هضم می کند جای ابهام دارد. او هم مثل سلف خود قول و وعده هایی می دهد که در اجرایش ناپایدارست و با شعار گاهی شعور مردم را زیر سوال می برد. چنانی از رهبری دم می زند که انگار نه انگار همین ایشان بود که عامل ثبات رییس دولت دهم شد و کشور را تا پرتگاه نیستی پیش برد. چاپلوس و متملق در دستگاهش کم نیستند و به قول مرحوم پدر, خود که شبی گرسنگی نکشیده دردمند گرسنگان نیست. اهل سیاست است و حتما خواب قدرت را سال ها در سر پرورانده و سودایش را در دل گذرانده و به قول مرحوم شیخ ما که اصلا روحانیت را چه به سیاست که کار ایشان اندرز مردم در مسجدست, اما :
کمی واقع بین باشیم.
با همه این نقصها, کمی شاکر باشیم و یاد بیاوریم دوران هشت ساله ای که شاید خسارات آن کمتر از دوران جنگ نبود, یاد آوریم از ادبیات زشت و زننده عالی ترین مقام کشوری اصیل و با قدمت که بعضا بعض سخنان او را نمی شد در جمع خانواده تحمل کرد, یاد آوریم از بذر افشان تخم کینه و دشمنی و تهمت و اختلاس و یادآوریم از دورانی که :هنر خوار شد, جادویی ارجمند

به یاد پدر

و چنین روزی بود که گوش ها برای شنیدن تیز می شد.
خبر ساده و هولناک بود و ناگاه غوغایی بر انگیخت ، آن لحظه درست متوجه همهمه ای که در خانه شد و پس آن بانگ هایی که برآمد نشدم ولی فهمیده بودم که موضوع درباره پدر  است که تمام خاطرات دوران کودکی ام در او مجسم بود و روزی نگذشت که :
همه مهتران با نثار آمدند
ز درد پدر سوکوار آمدند
اگر چه پدر کودک شش ساله اش را با مفهوم مرگ آن قدر آشنا کرده بود که باور پذیری آن واقعه چیزی غریبی نمی نمود اما, آن روزها, روزهای سختی بود و همچنان سختی روزگار فراقش مستدام است ، چرا که :
به بازوش بر بستم این یک گهر
پسر خوار شد چون بمیرد پدر

اما این پند مولانا برای همه ی کسانی که عزیزی از دست داده اند ، مایه آرامش است چرا که مرگ به تعبیر متاله بزرگ قرآنی (حضرت آیت الله جوادی آملی) در منطق قرآن از پوست به درآمدن است .در منطق قرآن ما مرگ و انتقال را می‌میرانیم و این ذائق است که مذوق را می چشد و فرو می دهد:
کودکی در پیش تابوت پدر
زار می‌نالید و بر می‌کوفت سر
کای پدر آخر کجاات می‌برند
تا ترا در زیر خاکی آورند
می‌برندت خانه‌ای تنگ و زحیر
نی درو قالی و نه در وی حصیر
نی چراغی در شب و نه روز نان
نه درو بوی طعام و نه نشان
چشم تو که بوسه‌گاه خلق بود
چون شود در خانهٔ کور و کبود
زین نسق اوصاف خانه می‌شمرد
وز دو دیده اشک خونین می‌فشرد
گفت جوحی با پدر ای ارجمند
والله این را خانهٔ ما می‌برند
این نشانیها که گفت او یک بیک
خانهٔ ما راست بی تردید و شک
نه حصیر و نه چراغ و نه طعام
نه درش معمور و نه صحن و نه بام
زین نمط دارند بر خود صد نشان
لیک کی بینند آن را طاغیان
زنده‌ای و زنده‌زاد ای شوخ و شنگ
دم نمی‌گیرد ترا زین گور تنگ
كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿۱۸۵- آل عمران﴾
هر جاندارى چشنده [طعم] مرگ است و همانا روز رستاخيز پاداشهايتان به طور كامل به شما داده مى ‏شود پس هر كه را از آتش به دور دارند و در بهشت درآورند قطعا كامياب شده است و زندگى دنيا جز مايه فريب نيست .

خداوند حشر ایشان را در این روز بر خوان رحمت نبی مکرم اسلام قرار دهد و روح همه درگذشتگان از مومنین و مومنات را قرین رحمت واسعه الهی قرار دهد و ما را هم مشمول مغفرت خود بگرداند.

انتهای این یادکرد را به احدی از خاطره های ایشان مزین می نمایم:

احدی از عموزاده ها که پس ده تا پانزده سال پس از فوت مرحوم پدر جهت امری به سازمان بهزیستی مراجعت کرده بود. در حین آن رفت و شد ، احدی از کارمندان آن آسایشگاه سالمندان در خصوص نسبت ایشان با نام مرحوم پدر (پس از سال ها) سوال می کند و چون نسبش را می فهمد یادکردی از مرحوم پدر می کند که ایشان بسیار اهل خیر به آن مرکز خیریه بودند. نه ایشان و نه ما از چنین امورات خیری مطلع نبودیم

تدبر در فقر

البته به واقع همیشه رقت انسانی در دقت به احوال فقرا, مساکین و مستضعفین مالی مستدام است, اما دو نکته در این بین توجه مرا سخت به خود مشغول داشته است:
۱- از اواسط دوره دوم دولت آ.خاتمی, پویش ها و اعتراض های شدیدی به وضعیت کارتن خواب ها پدید آمد که در نوع خودش سابقه نداشت و شاید فقط با هیجانات بدایت انقلاب ۵۷ قابل مقایسه بود. خاطرم می آید عده ای از جوانان شعار می دادند که مسجد و دانشگاه از بیت المال است و باید درب های آن را برای کارتن خواب ها باز گذاشت که از سرما در رنجش نباشند. دولت که عوض شد, انگار خیلی چیزها مثل خیلی کس ها, عوضی شده بود. متداوم در اخبار و اکناف از کشف فقرای متمکن پرده بر می داشتند و از داستان های وجود چنین شبکه های زیر زمینی هم سخن به میان می آمد تا آنجا که شاید سریال معروف"آوای باران" نمایش رسمی و تصویر غالبی از تکدی گری حرفه ای ایجاد کرد. اما به نظر می رسد طرح مقولاتی از این دست که بیشتر به مسایل اقتصادی باز می گردد و مورد انتقاد رسمی رهبری هم قرار گرفت, از حربه های منتقدین دولت برای دلسردی از روند رو به بهبود کشور (به نسبت هشت ساله ماقبل) را القا کند تا در نزدیکی انتخابات دولت را ضعیف و بی برنامه جلوه دهند.
۲- همه ما از روند موجود در کوی و برزن و مشاهده تعدد دست فروشان که هم سیمای شهر را آغشته به رنگ فقر و هم هارمونی آن را ملوث می کند و هم به کسب کاسبان و در نتیجه اقتصاد ضربه وارد می کند, متاسف و در رنجش ایم. از طرفی اجناس ایشان نه ضامن رعایت بهداشت و نه استاندارد و نه گارانتی و... است و بعضا نمی توان به صحت مبادی ورودی آن هم اعتماد کرد. آن قدر مطلب در خصوص مضرات دستفروشی واضح است که هر توضیحی, مصداق "توضیح واضحات" است. البته چه بسیار دست فروشانی که با همت و تلاش از همین نقطه به کسب دایم و حلال و قانونی رسیده اند و بر اثر مشکلات و ابتلاء ها مدتی مجبور به این امر بوده اند(اعاذنا الله من الفقر)
خواستم در قسمت پایانی و نتیجه سخن, مطلبی بنگارم اما تواصی فقیه ارجمند حضرت آیت الله جوادی آملی (حفظ الله) را در خلال دیدار با شهردار تهران (۲۸-۱-۱۳۹۲_ قم المقدسه) ارجح بر آن شمردم و امیدوارم ما مردمان در راستای این امر به حاکمان یاری رسانیم :
"با مردم درست سخن بگوییم و نیاز مردم را تشخیص بدهیم, نیاز مردم را برابر فهم و شعور آنها به آنها بدهیم, یک ؛ و کار مردم را به دست مردم بدهیم, دو ؛ مردم را کمیته امدادی اداره نکنیم, سه. مردم, آبرو, حرمت و حیثیت می خواهند.کریمانه اداره کردن, حرمت هر کسی را داشتن, با آبرو مردم را تامین کردن, صدقه ندادن, این مردم را بالا می آورد "

اربعین

این روزها و سال ها به لطف تصویر و پوشش های خبری, کمتر کسی پیدا می شود که حال و هوای اربعین را در عراق نیوش نکرده باشد, اما کمی نه چندان دورتر که شرایط سفر به عتبات عراق در اربعین مهیا نبود, شهود برخی خاطرات برای هر بیننده ای حیرت آور بود.
چند روزی به اربعین مانده بود که به مرز رسیدیم, آن روزها مرز حتی از روزهای دیگر هم عادی تر و روان تر بود و به راحتی از مرز عبور کردیم.
شهرهای اولیه که عمدتا اهل تسنن بودند تمام شد, روی هر بام و بومی بیرق سیاه جلب توجه می کرد. نمی فهمیدم "موکب" یعنی چه و چرا این همه به تعبیر ما"خیمه" لکه لکه مسیر قرار گرفته است. فکر می کردم از بیچارگی مردم جنگ زده است که این قدر مردم پیاده در جاده روان اند, اما کم کم ماشین های مدل بالا کنار شهرها و روستاها, ابهام این پیاده رو ها را بیشتر کرد.
هر چه به نجف نزدیک تر می شدیم, جمعیت بیشتر می شد. هوای سرد آن روزها در کنار منع امنیتی, لحظه ای ما را در کنار این زوار پیاده قرار نمی داد ولی می شد از سر و صورت های پیچیده زنان که کثرتا اثاث بر سر و کودک بر دست و بغل داشتند, سوز سرما و سختی آن را احساس کرد. پیرمردی که از ناصریه تا نجف فقط دو هفته پیاده آمده بود و نمی دانم با آن حال نزار به کربلا رسید یا...
اتوبوس به دلیل مسایل امنیتی توقف کرده بود و من محو تماشای مردم بودم, ساعت به نیمه های شب نزدیک بود و مردم در راه نجف به کربلا بودند که نظرم به سیاهی در چند متر جلوتر از ماشین جلب شد, ظاهر آن آدمی بود با پارچه مشکی که روی زمین "دراز به دراز" افتاده بود, در آن نیمه های شب درست نمی شد تشخیص داد ولی به نظرم می آمد دختر بچه ای ۱۰-۱۲ ساله می نمود که از شدت خستگی, نفس زنان روی زمین افتاده بود, چند دقیقه ای گذشت و دیدم سراسیمه از زمین برخاست و مثل آن صحنه هایی که از "علیکن بالفرار" روز عاشورا شنیده ایم شروع به دویدن به سمت بیابان کرد.
کم کم با همان زبان های شکسته و ایما و اشارات فهمیده بودیم که رسم زیارت پیاده اربعین مردم عراق, سنتی دیرین به قدمت تاریخ واقعه عاشورا از طوایف است که برای بیعت پس آن فاجعه و به یاد زیارت اسرا در چهلم (اول یا دوم) اقامه می گردیده است و حتی در زمان منع حکومت بعثی صدام هم به صورت خفی انجام می شده است.
نمی دانم چه قدر با اعراب هیکل مند و پر قدرت و بعضا مغرور به قومیت عربیت ارتباط داشته اید که هر کدام چند نفری از امثال مرا حریف و مرد جنگی اند, اما انگار معجزه حسین علیه السلام است که قلوب آنها را در این روزها چنان مشعوف زوارش کرده که گویی تبدیل به کودکانی گردیده اند که برای میهمان شدن بر سفره شان به هر کسی که می بینند التماس می کنند. چنان مرد عرب عاجزانه می خواست که از نذورات او طعام گیریم که مملوک به ملوک چنین لابه نمی کند.
در راه پیرمردان و پیرزنانی می دیدی که فقر از سر و رویشان می بارید, اما بهترین اطعمه و اشربه را که حاصل پس انداز ایشان در طی سال برای زوار الحسین علیه السلام است جمع آورده و با التماس به زوار تعارف می کردند.
برخی پیاده ها, کفش از تن برآورده و پای برهنه عازم بودند, برخی با عصا, برخی بر شانه و کول دیگری, اما همه بودند تا آنجا که پیرمرد می گفت :"ناصریه, کلهم خالی"
تازه این ها برای مقدمات سفر بود, وقتی به نزدیکی های حرم می رسیدند, به خاطر مسایل امنیتی همه باید مورد تفتیش و بازدید قرار می گرفتند. باری نزدیک سحر بود که دیدم, کاروانی که عمده اش زنان و کودکان بودند, ساعتی در سرما برای بازدید امنیتی ایستاده و معطل بودند, اما ذره ای از ناراحتی در آثار صورت شان هویدا نبود.

 
ادامه نوشته