حریم هشتم

آمدم ای شاه پناهم بده ... خط امانی ز گناهم بده

ای حرمت ملجأ درماندگان ... دور مران از در و راهم بده

لایق وصل تو که من نیستم ... اذن به یک لحظه نگاهم بده

لشگر شیطان به کمین من است ... بی کسم ای شاه پناهم بده


هفته ی گذشته بود ، یادش بخیر!

در این بحبوحه ای که همه جا صحبت از بی دینی و لاقیدی است ، این همه جمعیت و شور و اشتیاق و حضور در آن هوای برفی و سرد و سخت زمستان ، اعجاب انگیز بود.


فیس بوک

به بهانه ی تصویر زیر که در نوع خود کار هنرمندانه است:

اگرچه دنیای رایانه و اینترنت بر همه ی دنیای امروز ما سایه برافکنده و نقش بی بدیل خود را به نمایش گذاشته است اما در کشورهای در حال توسعه که اگر بخواهیم بدون تعارف آن را جهان عقب مانده بنامیم ، این تاثیر بیش از دنیای توسعه یافته نمایان گردیده است.در جهان توسعه یافته ، حوزه ها و مرزها تعیین و هر اقدامی با عمل و کنشی همراه است اما در جهان عقب افتاده که که ما نیز در آن هبوط کرده ایم ، بسیاری از مفاهیم تغییر کرده اند. چنین تصاویر و چنان مطالبی گویای این نبود تعیین مرزها و تشخیص صحیح حوزه هاست.


ادامه نوشته

سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن

محضر مبارک حضرت آیت الله العظمی سیستانی مدظلّه

سلام علیکم

 سلامتی و توفیق آن مرجع محترم را از خدای بزرگ خواستارم. مرحوم مغفور جدّ بزرگوارم( آیت الله العظمی ......)، علی رغم ابراز تمایل حقیر به انتخاب مرجعم در دوران تکلیف به سمت مرحوم آیت الله منتظری (ره) به جهت شاگردی حضرت عالی در مکتب مرحوم خوئی و عضویت شما در کمیته ی استفتاء آرای آن مرحوم و همچنین علی رغم حضور علمای بزرگی در آن زمان(حدود 12 سال پیش) همچون مرحوم آیت الله بهجت ،آیت الله وحید ، آیت الله میرزا جواد آقا، آیت الله صافی و دیگر علما ، سفارش به تقلید از جنابعالی فرمودند .

آنچه از احوال عالی شنیده می شود ، تمسک به مکتب آیت الله خوئی و و اعلام برائت آن زعیم از دخالت حوزه ی علمیه در سیاست و بسنده داشتن دخالت در امور حسبیه است که به نظر می رسد ، علت اصلی آن سفارش موکد به تقلید از جنابعالی بود. وقایع عراق و برخی خط دهی ها در اصول و حرکت مردم ، علی رغم حتی شرکت در انتخابات به دلیل ایرانی خواندن تبعیت خویش نیز ، ظاهرا بنا بر حد ضروریات بوده است ،  هرچند رویه دائمی شما اشتغال ممحّض به فقه و اصول و  عدم دخالت در سیاست بوده است.

ادامه نوشته

دوست

جایی خواندم :

با گفتن یک " دوست من جایت خالیست " ،

نه جای من پر می شود و نه از عمق شادی هایت کمتر...

فقط دلخوش می شوم که هنوز بود و نبودم برایت مهم است

 

اما با خودم می گفتم که:

 

جمله "دوست من جایت خالیست"

گفته ی گمشده ایست ، خالی از عطر بهار

گفته ای آمده از لفظ و کلام

و چه بسیار بهتر از برگ درخت  ، دوستانی

که ندارند زبانی پرچرب تا بگویند به لفظی چنان حرف گران

دوستانی که ادب را به حیا زنده کنند

دوستانی که به قلب ، مهر را آغشته کنند

دوستانی که به جان ، دوستی را احیا بکنند

دوستانی که نه به الفاظ و کلام، بل به مهر چشم و نه آن هم ابصار ،که به چشم دلهاشان ، دوستی را معنا بکنند

دوستی را به دوستی باید آموخت که به جان ، در همه جا ، جان خویش را فدای جانان بکنند

پس فقط دلخوشی ات را مگذار به هر لفظ جان سوزی که:

دوستان لفظ را در دل به سوی دوست ، گفتار کنند .

 

و یا مولانا افتادم که:

چند از این الفاظ و اضمار و مجاز           سوز خواهم سوز ، با آن سوز ساز

منتظری و روزگار ما

یک سال از فراق مرجع بزرگ تقلید گذشت ، در چهلم مزار ایشان مقاله ای را نگاشتم که اکنون به بازخوانی اش می پردازم:

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4

کتمان نفی ظاهری اقشار بزرگی از مردمان به عجز دین و ارزشهای دینی در مذاهب و ادیان مختلف و جوامع قرن حاضر،امری بیهوده است. از اروپا تا آمریکا و آسیا و آفریقا ، صدای مردمان ناراضی را می شنویم که فارغ از قناع مالی ، فرهنگی و دیگر معیارهای بشری از دین اعلام دلزدگی می نمایند. این بیان مورد اشاره ی کتاب دینی ما(قرآن)نیز هست."ثله من الاولین و قلیل من الاخرین"

فارغ از هیچگونه برداشتی از همه ی دلایل منطقی و غیر منطقی این رفتار، شیوه ی حکمرانی های بشری که به پشتوانه ی دین بر مردم حکم رانده اند در این امر دخیل بوده است.اروپا و قرون وسطی می تواند اساسی ترین شاهد مثال ما باشد.مردم دلزده از تبعیضات و ستم های حکمرانان دینی ،که یا خود شاهد این بی عدالتی ها بوده و آن را با تمام وجود احساس نموده اند و یا از خشم ناشی از آن بی نصیب نمانده اند. حوادث 11 سپتامبر آمریکا نیز می تواند گویای این مطلب باشد.

نگارنده ، تنها راه این بازگشت و پیوستن اذهان بشری به راه مستقیم را شناساندن واقعی دین و رحمانیت و رحیمیت آن دانسته تا همگی بر کشتی نیک بشری به راه سعادت بگرایند.در این مسئله نباید از ذهن دور داشت که اگر مردم از دین دلزده گردیده اند ، نشانه ها و عوامل آن آنها را دلزده گردانیده است.آنان به جای آشنایی با علی داستان ما ، با یک علی دروغین که دائم در پیکار و قتال است یا زنباره و عبوس است آشنا شده اند. به قول مولانا، "تو به تاریکی علی را دیده ای             زین سبب خصمی بر او بگزیده ای"

و امروز نیز نشانه های دین را باید در آیات دین دید، و راه دیگر را به خطا نرفت.

یادی از کردارهای نیک آیت ا...منتظری که یقینا به تبعیت از حضرت امیر(ع) اقتباس گردیده بود،می تواند ما را به آن مشی الهی و در نتیجه شناخت بیشتر دین رهنمون سازد.

ادامه نوشته

سفر نامه عتاب عالیات عراق

یک سال از سفر پرخاطره عراق گذشت و امسال که توفیق آن دست نداد ، به چند سطری از آن یاد می کنم ، باشد که حظی آفریند:

کودکی چند ساله بودم که شوق بازگشایی سفر به عراق را در چندماهی که از جنگ تحمیلی می گذشت در میان مکالمه ی پدر و مادرم شنیدم. در همان احوال کنجکاو شدم و سوالی در ذهنم ایجاد شد که آیا فقط در این چندساله ی پس از انقلاب و وقوع جنگ راه کربلا بسته شده است ، به خاطر ندارم که آن روز این سال را پرسیدم ، اما در این سال ها دانستم که عراق پس از واقعه ی عاشورای سال 61 هجری قمری صحنه ی پرتلاطم حضور شیعیان و پیروان ائمه ی اطهار و جدال دشمنان ایشان برای ممانعت از حضور و زیارت این ابنای مقدسه بوده است.

از اواخر دهه ی 70 و شکل گیری مراوده ی بین دولت و سفرهای مستقیم و غیر مستقیم زوار ایرانی ، شوق این حضور در قلب و جان هر شیعه ی محب در اوج پرواز به سوی آن دیار بوده و هست اما مشکلات این سفر به خصوص موانع خروج از کشور ، هزینه های سفر ، توقف اعزام به دلیل جنگ و بحث امنیت به عنوان واجبی بر استحباب زیارت و از همه مهمتر اذن دخول از سوی صاحب این مشاهد شریفه مسبب عدم این پیشآمد خیر بود.

نهایتا با هدم موانع و مهر دعوتنامه و علی رغم آنکه در اوج نزدیکی به زمان امتحان ورودی دانشگاه که چند ماهی بود که تمام وقتم را به آن اختصاص داده بودم ، توفیق دست داد.

ادامه نوشته

گنج و رنج

مفهوم رنج از انجام کار و فعالیتی ناشی می شود و در آن انسان نسبت به اجرای آن دچار خستگی و کار آن مستوجب آزار جسم و جان باشد. انجام و اجرای امورات روزمره برای گذران زندگی و رسیدن به مقاصد دنیوی هماره برای آدمی و در جهت رسیدن به مطلوب اینچنین است.

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ ﴿۴- بلد﴾

براستى كه انسان را در رنج آفريده‏ايم

هرچند حق سبحانه و تعالی در ذیل آیات مزمل که پیامبر را به خواندن نماز و عبادت در شباهنگام تشویق و به سوی خود می خواند برای نشان دادن انجام و اجرای این عبادات در هنگامه ای که بدن در خستگی و نیاز به استراحت دارد ، عبارت زیر را به کار می برد که:

إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْءًا وَأَقْوَمُ قِيلًا ﴿۶- مزمل﴾

قطعا برخاستن شب رنجش بيشتر و گفتار [در آن هنگام] راستين‏تر است

اما غایت القصوی بشر در کمال مطلوب ، رسیدن به مقصودی  است که نرسیدنش رنجشی بیش از رنجه گردیدن در راه مقصود دارد.

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست                                 طاقت بار فراق این همه ایامم نیست

خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد                              سر مویی به غلط در همه اندامم نیست

 

این مقام جایگاهی است که در آن از رنجش برای رسیدن به گنج خبری نیست ، مقامی که در آن تنها نرسیدن به مطلوب رنجش است و گنج همان رنج است  :

ادامه نوشته

معیار زیبایی

به بهانه ی جملان زیبایی از جنس انسانیت:

جملات مورد اشاره ، کوتاه ، زیبا و در عین حال آموزنده بود ، اما جا دارد به بهانه ی کلمه ی "زیبا" که به عنوان برداشت و دلیل ماهوی ارائه ی این مقال آمده است ، کمی به فکر فرو رویم.

زیبایی مفهومی نسبی است که حداقل بر روی بسیاری از اشکال و وجهه ها ی آن همه ی ابنای بشر توافق دارند ، چه آنکه ممکن است ذائقه ای از صورتی و شیئ و منظره ای لذت برد و دیگری آن را نپسندد ، اما در خصوص همه ی اشکال آن توافقی  همگانی برای پذیرش این نسبیت موجود نیست. جان کلام مطلق گرایان در بحث زیبایی شناختی ، وجود ثوابتی منجمله حق ، حقیقت و درک یکسان از عوالم معنوی و به خصوص مسائل مربوط به الوهیت است که در این خصوص معتقد به یکسان بودن و لازم الاتباع بودن بشر به یک نوع زیبایی برآمده از حقیقت توسط نظریه پردازان دینی می باشیم.

تغییر ذائقه ی آدمی در هر حال از طی دوران زندگی نسبت به دنیای پیرامونی نشان از تغییرات عمده از احساس ما نسبت به حوادث ، مناظر و اتفاقاتمان است ، رنگ و غذا و لباس و دیگر عناصر روزمره ی زندگی مدام در زندگی ما دچار تغییرات شده اند و ما آنها را که در هر دورانی از زندگی به نوعی و بر اساس احوال هر روزگار پسندیده ایم نشان از این واقعیت انکار ناپذیر دارد. به واقع با ازدیاد سن ، نیازها و فکر ها هم تغییر می کند و طبیعتا احساس آدمی و به تبع آن حس زیبایی شناختی آن نیز متغییر می گردد.

شاید شبیه به این جملات اگر در سنین بسیار کودکی به ما ایفاد گردد ، اصلا ناشنیده از کنار آن بگذریم و یا اگر چنین جملاتی را در صفحه ی تلویزیون در سالهای نوجوانی دیده باشیم بدون درنگ ، شبکه ی سیما را تغییر داده و حتی در حال و احوالی از جوانی نیز ، گوشمان را پر شده از این حرف ها بدانیم ، اما در حال و روزگاری نیز ، این جملات را عین واقعیت و زیبایی آن را به اندازه ی همان احساس فوق العاده ای که از کارتونی در کودکی لذت برده ایم می دانیم.

چرا؟!              

چون  ،احساس ما و نیازهایمان تغییر کرده است.

فحوا و جان مایه ی سخنان و جملات مذکور حاکی از نوعی بزرگی و بزگواری و بزرگ شدنی ناشی از دخول انسانیت در فکر و نیات این جملات است ، وقتی که ما احساس نیاز به کرامت و دوست داشتن ، بخشندگی ، مهربانی ، گذشت ، ایجاد شادی و... می کنیم به نوعی به چشمه ای تشنه گردیده ایم که منشا آن در عالم زمین یافت نمی شود و مفاهیم بشری با معیارهای مادی نمی توانند این سر و راز را پرده بیافکنند

" برای خداست تمامی اسمایی كه بهترین اسماء است پس او را عبادت كنید و با آنها به سویش توجه نمایید."( سوره اعراف، آیه 80(

به واقع معیار زیبایی هر عمل و هر صورت و سیرتی ، میزان نزدیکی و قرابت آن با اصل و سرچشمه ی زیبایی است.

ان الله جمیل و یحب الجمال

انسانی که به سرچشمه ی این جمال متصل گردد ، نه بر چشم ناقص بصر که به چشم دل بر زیبایی ها می نگرد ، داستان نظامی که احوال این زیبایی بینی را در مسیح(ع) متجلی دانسته است ، بسی زیباست که:

پای مسیحا که جهان می‌نبشت          بر سر بازارچه‌ای میگذشت

گرگ سگی بر گذر افتاده دید          یوسفش از چه بدر افتاده دید

بر سر آن جیفه گروهی نظار          بر صفت کرکس مردار خوار

گفت یکی وحشت این در دماغ          تیرگی آرد چو نفس در چراغ

وان دگری گفت نه بس حاصلست          کوری چشمست و بلای دلست

هر کس ازان پرده نوائی نمود          بر سر آن جیفه جفائی نمود

چون به سخن نوبت عیسی رسید          عیب رها کرد و به معنی رسید

گفت ز نقشی که در ایوان اوست          در بسپیدی نه چو دندان اوست

وان دو سه تن کرده ز بیم و امید          زان صدف سوخته دندان سپید

عیب کسان منگر و احسان خویش          دیده فرو کن به گریبان خویش

 

امیدوارم که هماره زیبا بیاندیشیم